آمریکای
جنوبی 2000 سال در خواب
سوغات
سفر -
اين بار از مكزيک
گفتار
اول
دسامبر 2016
نوشتن
در باره كشوري و يا ملتي بدون عبور از
کوچه پس کوچه های تاريخي و گشت و گذار در پروسه شکل گیری آن كشور و چگونگي پيدايش و شناخت
از تركيب جمعيتي و افت و خيز هاي سياسي اش هم
دشوار است و هم نا كافي
نوشتن
اما در فيس بوك بدلیل محدودیت های زمانی و با در نظر گرفتن حوصله خواننده از متن
های بلند کار را بمراتب سخت تر ميكند كه در اين باره از خوانندگان عزيز بخاطر پس و
پيش شدن مطالب و شکاف و شکست دوره های
تاریخی پوزش ميطلبم
اشاره
ها
قاره
آمريكا به دو قسمت شمالي و جنوبي تقسيم ميشود
آمريكاي
شمالي شامل ايالات متحده و كاناداست و آمريكاي جنوبي كه به آن آمريكاي لأتين هم
ميگويند تشکلی از حدود ٢٠ كشور بزرگ و كوچك را شامل ميشود كه بزرگترين آنها برزيل
و آرژانتين و مكزيك و ونزوئلا ميباشند
ساكنان
أوليه قاره آمريكا
در
اين بخش مجبورم خلاصه نويسي كنم كه غير از اين
حدود ١٠ جلد كتاب را شامل ميشود و من با سرعت سير نور تاريخ آغاز سفر انسان
بر روي زمين را برابر فرضيه هاي علمي و تحیقی تقریبا ثابت شده به آگاهي ميرسانم
آغاز
سفر
گفته
و نوشته شده كه انسان نوع نئاندرتال كه بعد از خروج از جنگل بر روي پاهاي خود
ايستاده بود حدود صد هزار سال پيش در محلي از قاره آفريقا بار سفر را بست و به سمت
قسمت هاي شمالي كره زمين به راه افتاد
اركئولوژيست
ها و مردم شناسان و جامعه شناسان بر اين عقيده كلي هم رأي هستند كه انسان مهاجر از قاره آمريكا با رنگ
سياه پوستش حدود ١٤ هزار سال و در آغاز
ذوب شدن يخ ها در آخرين دوره يخبندان كره زمين پا به مناطق هلال جلگه حاصلخيز .....گذاشت كه از ايران و نواحی شمالی قفقاز
شروع میشد تا مصر را شامل ميشود.
در آن
زمان كه شايد حدود هزار سال از اقامت مسافران گذشته بود دو كلني أوليه يكي در كنار
رود نيل در مصر و ديگري در ناحيه ميان
رودان (دجله و فراط ) تشكيل ميشود
كلني
سومي هم بعد ها در ساحل غربي رود سند در شبه قاره هندوستان تشكيل شد
از هر
يك از اين سه كلني هاي اصلي شاخه هايي منشعب و هر يك به سويي به سفر ادامه دادند
که شرح مفصل در این مقال نمیگنجد.
زمين
شناسان همچنان بر اين فرضيه علمي اعتقاد
جمعي دارند كه تا قبل از ذوب شدن تمامي يخ ها در زمان آخرين يخبندان راه خشكي اي وجود
داشته که دو قاره اروپا و آفريقا را در دو نيم كره زمين بهم متصل ميكرد و از همين
راه بود كه شاخه اي منشعب از كلني هاي
ساكن رود نيل در سفري به تقريب سه هزار
ساله، خودشان را به مكاني رسانيدند كه بعد
ها قاره آمريكا نام نهاده شد.
زمین
شناسان بر اين باور هستند كه پس از ذوب
شدن كامل يخ ها و بالا آمدن آب اقيانوس ها در زماني حدود دو هزار سال راه خشكي موجود
بين اروپا با نيمكره غربي بسته شده باشد.
در
نتيجه مهاجرين ساكن درنیم کره غربی در به رو بسته شدند و راه بازگشتي هم براي ديد
و باز ديد هاي قبیله ای باقي نماند
گفتار
دوم
در
باره زندگي شاخه جدا شده از كلني هاي كنار رود نيل كه ساکن مناطق میانی در آمريكاي
جنوبي شدند و بعد ها به مايا ها نامگذاري شدند اطلاعات كافي به دست اركئولوژيست ها
و انتروپولوژيست بدست نیامده که دلیلش را در سطور پایین به اختصار نوشته ام .گمانه
زني ها گاهي استقرار اين شاخه ساكن آمريكاي جنوبي را به ١٠ هزار سال تخمين ميزنند
كه هيچگونه پشتيباني علمي ندارد و هيچ نام و نشأني معتبري كه آنرا ثابت كند به دست
نيامده است.
اما، نشانه
هاي تاريخي از تقويم مايا ها اقامت آنها را به ٣٠٠٠ سال قبل از میلاد و يك داستان
قديمي مايا ها حوادث جابجايي را به ١٨٠٠ سال قبل از ميلاد توصيف ميكند.
دلايل
اين چند گانه گويي را ميتوان بطور خلاصه چنين بيان نمود:
١-
همانطور كه در گفتار اول شرحش رفت به دليل قطع ارتبات اين شاخه با پيشينيان
خود در تمدنها أوليه آسيايي هيچگونه
دسترسي براي تحقيق و تجسس در باره إنها تا قرن هفدهم وجود نداشت.
٢-
مايا ها در بدو ورودشان به قاره هنوز كشف نشده آمريكا جنگل ها را براي اقامت
انتخاب نمودند. یعنی اینکه از جنگل بر آمدند و در جنگل شدند. بقول خیام که فرمود؛
پایان
سخن نگر که بر ما چه گذشت
از
خاک بر آمدیم در خاک شدیم. (یا هر نگارش دیگری)
٣- به
دليل بارندگي هاي شديد فصلي و إيجاد بإطلاق در جنگل ها قبايل مايا مجبور به خروج
از جنگل ميشدند و در كوه ها و غار ها به زندگي ادامه ميداند.
٣-
اين كوچ نشيني های فصلی فرصت شهرنشبني و اقامت متمركز در محل ثابتي را به
قبايل مايا نميداد در نتيجه آثار و علائم از زندگي خود بجاي نگذاشتند.
٤-
تنها آثار تاريخي كه از مايا ها به بجا مانده دو هرم مخروطي Pyramids به شكل أهرام مصر است كه يكي بنام هرم آفتاب
و ديگري بنام هرم مهتاب در شهري به فاصله ٥٠ كيلومتري مكزيكو سيتي قرار
دارند.
وجود
و انگيزه ساخت اين دو هرم خود گواه بر آنست كه اين مهاجرين جدا شده از شاخه مادر
در كنار رود نيل حتما أهرام سه گانه مصر را در خاطر داشته اند که توانستند آنها را
كپي کنند در نتيجه فرضيه ١٠ هزار سال اقامت در قاره جديد را بي اعتبار
ميكند.
اين
دو هرم و مقداري از خرابه هاي خانه هاي سنگي در بلندي كوهي در سواحل شهر
پوتراواياترا در كشور مكزيك تنها آثار بأستاني به جا مانده مايا ها ميباشد كه
باستان شناسان عمر این خانه ها را به ٢٥٠ سال قبل از ميلاد مسيح تخمين
ميزنند.
برابر
تمام إسناد و آثار به دست آمده باستان شناسان آلماني كه كار تحقيقات زمين
شناسي و مردم شناسي را در مكزيك انجام داده اند سكونت مايا ها را در مكزيك و
گواتمالا از سال ٢٥٠ قبل از ميلاد تا ٩٠٠ سال بعد از ميلاد بر آورد شده است.
مايا
ها در طول زندگي خود در آمريكاي جنوبي با استفاده از خانه هاي گلي و دانه چيني و
غار نشيني و شكار حيوانات امورات خود را ميگذراندند و در ميان خود به سه
قبيله مهم مايا، تولتك و أزتك تقسيم شدند كه قبايل تولتك و أزتك نيمه وحشي
بودند.
در
سال هاي بعد از ٩٠٠ ميلادي و با هجوم مهاجمين اروپايي مايا ها به كوهستان ها
فراري ميشوند كه متعاقب آن هيچگونه اثري از آنها باقي نميماند.
اين
فرار بزرگ كه دلايل مختلفي هم به غير از هجوم اروپايي ها مانند شيوع بيماري در
ميان آنها و حمله دو قبيله رقيب تولتك و أزتك بر انها اضافه شده است پاياني است بر
آنچه زندگي مايا ها در مكزيك و گواتمالا و يا نوعي تمدن بأستاني ولي به غايت عقب
افتاده بوده.
بعد
از آن فرار تولتك هاي نيمه وحشي حاكم بر سرزمين هاي مرتفع و كوهستاني مكزيك ميشوند
و هر چه را هم از مايا ها بجاي مانده بود از بين ميبرند.
حدود
قرن سيزده ميلادي و پس از ٤٠٠ سال كوه نشيني مايا ها كه از ضعف حكومت تولتك ها و
اختلافات آنها با أزتك ها با خبر ميشوند و بعد از نبردي خونين با قبيله
تولتك ها به محل سكونت قبلي خود باز ميگردند . با اين تفاوت كه مايا هاي نسل دوم
ديگر توان جنگيدن و مقاومت در برابر أزتك ها را نداشتند و بزودي از آنها شكست
خوردند و دو باره راهي كوها و ارتفاعات مكزيك شدند و ديگر نه نامي و نه نشاني از
آنها در تاريخ به جاي نماند. شايد با نامي ديكر و در مكاني ديگر به راهي ديگر
رفتند.
تا
اينجاي تاريخ كشور مكزيك كه هنوز خشتي بر روي خشتي نهاده نشده بود و ارتباط
اين قبيله ها با دنياي پيشرفته أروپا و امپراطوري هاي عظيم ايران و مصر و روم
كاملا قطع بود قبيله نيمه وحشي أزتك ها حاكم بلا منازع كشور هاي مكزيك و گواتمالا
شده بود.
در
سال ١٥١١ ميلادي به يمن وجود كشتيراني هاي پيشرفته اروپايي سر و كله اولین
کشتی حامل مهاجمين و مهاجرین اسپانيايي ها در آمريكاي جنوبي پيدا شد .
تا
آنزمان قبايل بومي ساكنين أوليه اين قاره در حال كشف كه آمريكا نام گرفت تقريبا به
تمام قسمت هاي شمال قاره آمريكا و حتي كانادا مهاجرت كرده بودند و در قسمت هاي
زيادي از خاك آمريكاي شمالي هم ساكن شده بودند . اين قبايل كه رنگ سياه پوستشان در
مجاورت با هواي معتدل قاره آمريكا به قهوه اي سرخ گونه اي تبديل شده بود، بعدا به
سرخ پوستان ملقب شدند.
عكس
ها پايين خرابه هاي معبدي از مايا ها را نشان ميدهد كه متعلق به سالهاي أوليه
هزاره اول ميلادي است. اين مصادف با زماني است كه قصر هاي آپادانا در زمان هخامنشي
و قصر هاي امپراطوران روم ٦٠٠ سال قبل از آن ساخته شده بودند.
سوغات سفر- اين
بار مكزيك
گفتار سوم
دوستان شرح
پريشاني من گوش كنيد
قصه بي سر و
ساماني من گوش كنيد
شرح اين آتش جان
سوز نگفتن تا كي
سوختم، سوختم اين
راز نهفتن تا كي
از اين جاي مطلب
تا قسمت پاياني آن اقوام أوليه ساكن در قاره آمريكا را فقط با نام بوميان آمريكايي
نام ميبرم چون تمام بوميان را در بر ميگيرد .
و اين قصه قومي
است كه نه نفرين شده پيامبرش بود و نه يوسف بود كه برادرانش به چاهش انداختند،
نه كسي بود كه ساكنان كوفه پشت او را خالي كردند و نه قصه شهيدي در صحراي كربلا.
قصه غم انگيز قومي
كه با ندانم كاري و نا آگاهي پاي به بيراهه گذاشت و سر از جنگلي در آورد كه پدرانش
هزاران سال پيش با پاي خود آنرا ترك كرده بودند و پا به فرار گذاشتند.
قصه قومي كه به
غار نشيني و كوهي پناه برد كه اجدادشان ١٠ هزار سال پيش آنرا ترك كرده بودند
قصه بوميان
آمريكايي و بخصوص مردمان ساكن كشور هاي آمريكاي لاتين بجز برزيل و آرژانتين قصه
تلخي است كه با هزاران لإيه عسل شيرين نميشود.
داستان زندگي
بوميان آمريكاي جنوبي، داستان مرگ و زندگي است ، قصه خون و خونريزي است ، و نه قصه
سعادت و پيشرفت بشري.
تا آنجا برايتان
گفتم كه با ورود دو كشتي از اسپانيا و كشور پرتقال در سالهاي منتهي به ١٥١١
ميلادي
دو كشور در جنوبي
ترين قسمت از نقشه آمريكاي لاتين يكي بنام برزيلِ پرتقال نشین و ديگري به نام آرژانتين از تبار طايفه هاي اسپانیایی
بنياد نهاده شد.
هيچ آگاهي از
اينكه ساكنان بومي آمريكاي جنوبي به نواحي جنوبي رفته باشند در دست نيست و ميتوان
بر اين اصل مسلم باور داشت كه ساكنان اين دو كشور از همان تبار كشور هايي
بودند كه با كشتي هاي بعدي از پرتقال و اسپانیا به برزيل و آرژانتين آورده
شدند.
گواه اين سخن من
آنست كه رنگ پوست ساكنان اين دو كشور جنوبي بسيار روشن تر از رنگ پوست بوميان است
و موهاي صاف آنها و شكل صورت در تفاوت فاحش با موهاي مجعد و چهره
زمخت و بيني هاي درشت و ضخيم بوميان أوليه ميباشد.
پس ساكنان برزيل و
آرژانتين وارداتي بودند و جزء تيره و طايفه بوميان آمريكايي محسوب نمي شوند.
ساكنان برزيل و آرژانتين توانستند با بهره گيري از توانايي هاي كشور هاي مادر بخشا
گوي سبقت و پيشرفت را همگام با جامعه جهاني به پيش ببرند و از رنج و درد و
نكبت و خواري بوميان هم سهمي نبردند.
ساكنان اين دو
كشور ساحلي در جنوبي ترين منطقه قاره آمريكاي لاتين توانستند از امكانات دنياي علم
و دانش جديد هم بهرهمند شوند.
با ورود اين دو
كشور مهاجم و مردمان مهاجر آنها، كشور اسپانيا كه در دنياي آنروز
اروپا از جلال و جبروت و مال و منال و قدرت نظامي برتري در مقايسه با پرتقالي ها
برخوردار بود توانست سنگ خود را با رقباي تازه وارد فرانسوي و ايتالياي و
انگليسي و آلماني وا بكند و زبان خود را به مردمان بومي با زور بقبولاند كه همان
هم شد و زبان اسپانیایی در کل قاره زبان گویشی مردمان شد.
سالهاي سياه پيش
روي بومي هاي آمريكايي در آمريكاي جنوبي شروع شد.
جنگهاي دويست
ساله داخلي و اختلافات قبيله اي مابين بومي ها ساکن كفه شانس مهاجمين و
مهاجرین را به ضرر بومي ها و به نفع مهاجمين سنگين تر كرد و قتل و كشت و
كشتا و جنايت شروع شد.
از اينجاي تاريخ
ديگر وقایع آمریکای جنوبی به نظر منو برابر مطالعات و مذاکرات و مصاحبه با ساکنین يك
سويه و مغرضانه نوشته شده كه من خواننده تاريخ را متعجب ميكند كه چرا تاريخ نويسان
درست به قضاوت ننشسته اند و پايه ويران خانه را فراموش كردند و به فكر نقش ايوان
افتادند.
بدون هيچ ترسي و
بدون هيچ وحشتي از هر انگي بلند و با آزادی و آزادگی ميگًويم كه قبايل بومي دو هزار سال وقت
داشتند تا از زر و زبور و اندوخته هاي زيرزميني اين سرزمين حاصلخيز براي تن خود
قباي فاخر و براي سر خود كلاهي از نمد بسازند و براي زندگي خود نعمت و رفاه تهيه
كننند و گناه بي عملي و رخوت خود را به گردن ديگران آويزان نكنند و كشور هاي
ديگر را متهم به غارت ثروتي كه هنوز وجود نداشت و بعد ها توسط مهاجرين پيدا
شد ننمايند.
در مورد قتل و
كشتار آقوام بومي و سرخپوستان توسط مهاجمين اروپايي نيز اين حقيقت را بايد
پذيرفت كه تعداد كشته شدگان در جنگ هاي قبايل محلي بسيار بيشتر از كشتار
آنها توسط اروپاييان ميباشد. بوميان ساكن قاره آمريكا حتي توان تفكر و
انديشه براي سكونت مسالمت آميز و همزيستي با مهاجراني كه ازپیشینیان خود و هم
نسلشان بودند را به دلايلي كه در قسمت پيشين ذكر شد را نداشتند. اقوام بومي
نه زري اندوخته بودند كه نيازمند كمك نباشند و نه زوري كه با مهاجمين و مهاجرين
به مقابله بر خيزند.
مانند گربه اي كه
در تنگ نايي گرفتار شده و به صورت و دست نجات دهندگان خود پنجه ميكشد.
باور بفرماييد قصد
توهين ندارم و فقط از روي حقایق تاریخی عرض میکنم.
جنگهاي صد ساله
داخلي همراه با جنگ هاي چريكي سالهاي ١٨٦٠ تا سالهاي ١٩٦٠ رمق بوميان آمريكاي
جنوبي را گرفت و تواني براي قد علم كردن در مقابل ورود سر سام آور زور و سرمايه و
سارندگي وارداتي از اروپا را نداشتند.
مردمان بومي خسته
ساكن در كشور هاي مكزيك و ١٨ كشور ديگر كه بعد از پيروزي انقلاب كمونيستي شوروي
فكر ميكردند فرشته نجات از راه رسيده بود يكي پس از ديگري دخيل خود را به كعبه
مسكو بستند و بر محراب لنين و استالين سجده كردند و ديري نپاييد كه دريافتند كه
آنچه از در وارد شده ديو سياه بود، نه فرشته نجات که این دیو توانست پهلوان پنبه
هايي همچون ؛ چه گوارا و رژه دبره و فيدل كأسترو و اين أواخر هم دانيال ارته
گا و هوگو چاوز (شاوز) را به رقص و پايكًوبي در آورد.
اما، حد اقل
مكزيكي ها زود تر از ديگر ملت ها در آمریکای جنوبی که لاتین هم نامیده شد دريافتند
و خردمندانه تر عمل كردند كه ديو سياه را در زير سايه آمريكا به خانه راه
ندادند گر چه جنبش كمونيستي مكزيك بسيار قوي تر از کشور های دیگر شده بود ولی
توانستند گلیم پاره خود را از آب یکشند و گامی به جلو بردارند.
بوميان آمريكاي
جنوبي هيچگاه فرصت نيافتند تا همگام با جامعه جهان آزاد به دنبال علم و دانش و
تكنولوژي بروند كه بهمين دليل در صنعت پيشرفتي نداشته اند و هر چه هست هنوز هم
محدود به صنائع دستي و سراميك و سفال است.
جمعيت ٥٠٠ ميليوني
اين نيم قاره در جنوب آمريكا با تمام ذخاير هنگفت آن كه شامل نفت در خليج مكزيك و
الماس و زر در مناطق ديگر ميباشد همانقدر عقب افتاده و فقير هستند كه مردمان
خرافات زده مذهبي در خاور ميانه نفت خيز و افغانستان و
پاكستان.
از این جای تاریخ مكزيك
به بعد را در فبلم و گزارشات و اخبار خود شما میدانید. تاریخ هم قضاوت خود را در
باره جنگ های میان سرخپوستان با مهاجرین اروپایی دراسناد غیر مغرضانه و غیر منفعت
جویانه نموده است.