Jun 3, 2018

گرگ بالان دیده یا باران دیده


گرگ باران دیده ، یا گرگ بالان دیده
مشهور است که گرگ ها در ایام زمستان و روز بارانی برای شکار بیرون می آیند و بر سر راه ها و ابادی ها کمین میکنند و اگر چیزی بچنگ شان نیفتد ناچار یکی از هم جنس های خود را بدرند و بخورند.
 نظامی گفته:
ز باران کجا ترسد آن گرگ پیر
که گُرگینه پوشد بجای حریر
و دیگری گفته است:
دوش میرفتم بکوی یار بارانم گرفت
در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام
وجه تسمیه را اینطور ذکر کنند که گرگ تا وقتی باران ندیده است از آن بسیار  می ترسد و حتی الامکان احتیاط میکند،  تا اینکه بر سبیل اتفاق مجبور به خوردن باران شود بعد از آن دیگر نمی ترسد، از این جهت مثل مذکوربرای  کسی استعمال می شود که مجرب و زیرک شده باشد .
    اما گروهی این ضرب المثل را گرگ بالان دیده،  یا گرگ تله دیده میدانند که عوام بغلط باران دیده گویند و ظاهراً بعضی بواسطه ٔ تغییر لهجه بالان را باران خوانده اند.
بالان به معنای  تله ٔ جانوران (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ لغات شاهنامه ) . تله ای که بدان جانوران گیرند.(ناظم الاطباء).
صاحب انجمن آرا گوید: از اینجاست کسی که مجرب در امور باشد و به مصائب گرفتار شود او راگرگ بالان دیده گویند و این مشهور است و بقول رشیدی باران غلط است ، ولی از بیت نظامی باران فهمیده میشود
فردوسی میفرماید:
چو خوان اندر آمد به بالان شاه
بدو کرد زروان حاجب نگاه
به قالینیوس اندرون خان من
یکی تود بد پیش بالان من
 و در جائی دیگر میفرماید:
یکی را سد یأجوج است باره
یکی را روضه ٔ خلد است بالان

کمکم کن


کمکم کن
هزار دست به سویت دراز کردم
دریغ از یک انگشت که به من نشانه بگیری 
دستم را بگیر

هزار بار صدایت کردم
ای وای که یک بار نشنیدی
به فریادم برس

هزار دیده به راهت گذاشتم
افسوس که یک قدم بر چشم من نگذاشتی
به دیدارم بیا

هزار ثواب کردم که به هیچ نوشتی
یک گناهم را به هزار رقم زدی
مرا ببخش

هزار بار برایت مردم و زنده شدم
     دریغ از یک نفس مسیحایی که بر من ندمیدی 
به بالینم بیا

هزار گام بسوی تو آمدم
هیهات از یک نیم نگاه
در آغوشم بگیر

هزار بار به نازت نیاز کردم
دریغ که حاجتم  بر آورده نشد
شفایم بده

هزار قصه برایت نوشتم
تو اما، غصه هایت را هم از من دریغ کردی

یک عمر به انتظار تو نشسته ام
افسوس از یک دیدار سر پایی

و هنوز مشتاق دیدارتم
کمکم کن
دستم را بگیر
نگاهم کن
جوابم را بده

پاییز
2016

کردستان عراق و کابوس خواب های استقلال


کردستان عراق و کابوس خواب های استقلال
پیش در آمد:
در دنیای پیشرفته امروز با این تکنولوژی سر سام آور هنوز هستند مردمانی در نقاط مختلف این کره خاکی  که اگر جسمشان به روز است افکار و اندبشه های دوران گله داری و فئودالی 500 سال قبل و پیش از آنرا در سر میپرورانند. 
این انسانها که هنوز از خواب دوران قبیله گرایی و طایفه گری و ایل و آلی بیدار نشده و زنگ ها و رینگر های موبایل و ماهواره و تکنولوژی های پیشرفته نتوانسته آها را از خواب بیدار کند در پیله ای از عقب ماندگی و ارتجاع  پیچیده شده اند.  
کردستان عراق و اگر به هم میهنان عزیز بر نخورد و بخشا کردهای دلیر ما نمونه ای از این شرح حال و  این ماجراست که  متآسفانه و با کمال اندوه و آه شرح آنرا اینجا و در این نوشتار لازم میدانم. من به دلایل خودم با استقلال و کوچک شدن کشور ها مخالفم و بطور قطع و یقین به خاک ایران عزیزم در یکپارچگی آن سجده میکنم. با اندکی تفاوت در زمان حدود سه هزار سال است که در ایران ما از زمان های دور تا سالهای نزدیک؛  ترک و کرد و بلوچ و گیلک و مازندرانی و فارس و عرب زبان های جنوب با هم و در کنار هم بدون جنگ های قبیله ای زندگی کرده اند.  در این سالها تنها مذهب بوده که در میان مردمان ما آشوب براه انداخته و جنگ های شیعه و سنی و بهایی کشی و یهود ستیزی را راه انداخته است.  
در حالی که تجربه  اتحاد 27 کشور در اروپا آی- ان ، 7 کشور آمریکای جنوبی مرکوسر ، 7 کشور در حوزه منطقه خلیج همیشگی فارس، جی اس  و اتحاد کشور های آفریقا و جنوب آسیا را پیش روی خود داریم سخن از جدایی و استقلال کردستان کلامی بغایت خلاف است و خواست قدرت طلبی افراد را تآمین میکند.  
اوضاع داخل کردستان عراق:
متآسفانه اوضاع داخلی در آنچه اقلیم کردستان نامیده میشود بسیار شلم شوربا و بهم ریخته است. این حرف من ذره ای از شجاعت و دلیری کرد ها را نه کم میکند و نه نادیده میگیرد. جنگجو بودن و دلیری و شجاعت کردها در شکست داعش حرف اول را زده و میزند. اما، اگر حمایت جامعه بین المللی نبود آیا کرد ها از پس این مهم و شکست داعش که هنوز ادامه دارد بر میامدند جواب  منفی است. اگر کردهای دلیر به تنهایی از پس  جنایات داعش بر میامدند، سؤال این جاست  که چرا موصل و نقاط مهمی از کردستان عراق ابتدآ به دست آدم کشان داعش افتاد.
اما بطور خلاصه بگم که حوصله خواندن هم باشد.  خواب جدایی کردستان و استقلال کرد ها خواب عمیق و طولانی است که حد اقل در 50 سال گذشته دو طایفه ملاک بزرگ و فئودال کلان یکی بارزانی و دیگری طالبانی همواره در زمان های بیداری به آن اندیشیده و در راه این جدا سازی و استقلال بسیار کوشش کرده اند. تشکیل احزاب مختلف از قبیل؛  حزب دموکرات کردستان به رهبری بارزانی ها، که اصلا هم دموکرات نیست، و حزب اتحادیه میهنی به رهبری طالبانی ها که از نوکری و سرسپردگی به شرق و غرب چیزی را جای نگذاشته است از احزاب اولیه ای هستند که هیچگاه از جنگ و کشتار همدیگر غافل نمانده اند چون فقط جنبه طایفه ای داشته و نه منافع قوم کرد.
در سال 1991 کردستان اعلام خود مختاری نمود بعد از سرنگونی صدام جلال طالبانی رییس جمهور شد و مسعود بارزانی ریاست اقلیم کردستان را بدست آرد. مجلسی و پارلمانی  سر هم کردند و اداره امور اقلیم کردستان در تمام زمینه های اقتصادی و اداری و  قضاوت را کلآ از دولت عراق جدا کردند. در سال 2015 داعش به کردستان حمله کرد که اوضاع را نا به سامان تر کرد.   در این سالها حزب و یا جبهه سومی در اقلیم کردستان بنام "گوران" یا تغییران، به رهبری نوشیروان مصطفی تشکیل شد. این حزب بیشتر تکنو کرات ها را نمایندگی میکند و مخالف ریاست فئودالی بارزانی / طالبانی است و در ضمن مخالف رفراندوم برای استقلال کردستان است. مدت دو سال است پارلمان آبکی بسته شده و طرفداران بارزانی درب مجلس  را قفل کرده اند و کلید پارلمان را در جیب گذاشته اند.
 مدت سه سال است دوره "ریاست جمهوری" مسعود بارزانی به سر آمده و ایشان حاضر نیست برکنار شود. نوعی از جمهوری صدام و حافظ اسدی. کمک های اقتصادی بغداد به اربیل کردستان بعد از حمله داعش قطع شد و فروش نفت کرکوک و موصل فقط از راه لوله گاز جیحون به ترکیه و تنگه بسفر امکان پذیر بوده که البته اردوغان هم سهم میبرد و تلکه میگیرد . جمیعت کرد ها به شرح زیر است
ترکیه 18 میلیون –  پ کا کا گرایشات کمونیستی به رهبری اوجالان
ایران 8 میلیون – حزب دمکرات مخالف با حزب بارزانی و حزب کمونیستی کومله و دیگر گروه های چپ.
سوریه 2 میلیون - مخلوط
عراق 7 میلیون.-  حزب میهنی و دموکرات و گولان
 جمعا 35 میلیون.
با تمام این اوضاع و احوال بلبشو آقای بارزانی که نمیخواهد از قدرت کناره گیری کند فیلش یاد رفراندم و استقلال کردستانی افتاده که حد اقل 5 نیروی و حزب مخالف در میان 35 میلیون با اختلافات فاخش وجود دارد.
نقش آمریکا – انگلیس و سازمان ملل
آمریکا و انگلیس صراحتا با برگزاری رفراندوم برای استقلال اقلیم کردستان مخالت کرده اند. پنجشنبه گذشته سفیر آمریکا و انگلیس همراه نماینده سازمان ملل با مسعود بارزانی ملاقات و مراتب مخالفت خود را با رفراندوم روز 25 سپتامبر رسما اعلام نمودند.
آمریکا هرگز حاضر نیست روابط سیاسی و نظامی ناتو با ترکیه را بخاطر استقلال کردستانی که هیچ تظمینی برای ثبات و آرامش در آن نیست هزینه کند. آمریکا نیازی به استقلال کردستان نمیبیند و نفی برایش ندارد. زیرا، چنانچه این محال ممکن شود آمریکا برای ورود هوایی و زمینی به کردستان "مستقل" اجازه ترکیه و عراق و ایران و سوریه را لازم دارد و در شرایطی که هر 4 کشور با استقلال اقلیم کردستان مخالفند آمریکا هرگز چنین ریسکی نخواهد کرد و از روز اول هم با اعلام رفراندوم  مخالف بوده و هست. 
عراق که اجازه نخواهد داد کردستان از عراق جدا شود همانگونه که ایران چنین اجازه ای را برای جدایی به هیچ قومی نباید بدهد.
سوریه که دچار سر در گمی است و دولتی در کار نیست ولی اگر قرار باشد آمریکا و انگلیس بجای سوریه رای منفی به استقلال کردها خواهند داد.
ترکیه با تمام حمایتش از بارزانی چه در زمینه آموزش نطامی پیشمرگه ها در جنگ با داعش، و چه اجازه صدور نفت کردستان عراق از طریق خط لوله جیحون به تنگه بسفر و کمک های اقتصادی دیگر ابدا اجازه نخواهد داد دولتی در مرزهای جنوبی اش تشکیل شود که با ضعف همگانی موجود احتمال هجوم حزب پ کا کا و استقرار در آن وجود داشته باشد.  
و اما روسیه چه میگوید؟
روسیه هیچگاه در طول عمر 80 ساله خود حرف اول را در مناسبات قدرت منطقه ای نزده است و هرگز تصمیم گیر نبوده. روسیه و شوروی سابق اما تلکه گیرو یا باج گیربوده اند ولی نه تصمیم گیر. زمانی از احزاب بعث عراق و سوریه باج میگرفت و با عرفات به حجله میرفت و زمانی هم در خلاء قدرت نظامی آمریکا بخاطر سیاست های نوکرم، چاکرم اوباما در منطقه ترک تازی کرد.
روسیه نشسته کنار تا ببیند چه میشود هیچ موضعی در باره رفراندم اعلام نکرده است. از یک طرف یک قرار داد1 بیلیون دلاری با مسعود بارزانی بشته و از طرف دیگر هیچگاه حاضر نیست فلان خود را با شاخ آمریکا و ترکیه و ایران و عراق درگیر کند. روسیه مانند سگ در قصابی در کمین است تا قصاب تکه استخوانی را جلویش بیندازد  تا آنرا ببرد زیر سایه و بخورد. بهمین دلیل مات و مبهوط انگشت به ما تحت منتظر است که چه میشود. در ضمن از روز روی کار آمدن دولت ترامپ در آمریکا روسیه از عربده کشی در منطقه دست کشیده. روسیه مانند یک گنده لات میماند که اگر چها سو را خالی دید آنرا قروق کند.
خلاصه:
اگر بهر دلیلی رفراندومی برگزار شود و اقلیم کردستان به استقلال برسد که نخواهد رسید، آنگاه طرف حساب هایش سازمان ملل است، آمریکا و انگلیس است احتمالا روسیه هم که که سمبه را محکم ببیند طرف شیر هاست و با روباه معامله نخواهد کرد. در نتیجه با اوضاع بهم ریخته داخلی اقلیم کردستان و مخالف های احزاب "گوران" و کشور های همجوار و جامعه بین المللی خواب مسعود بازرگانی به کابوسی تبدیل خواهد شد که بنیادش را بر میاندازد و خاندانش را به لعنت کردها گرفتار خواهد کرد.

قلم چرخيد وفرمان را گرفتند


هادی خرسندی

قلم چرخيد وفرمان را گرفتند
ورق برگشت وايران را گرفتند
به تيتر «شاه رفت ِ» اطلاعات
توجه کرده کيهان را گرفتند
چپ و مذهب گره خوردند و شيخان
شبانه جاي شاهان را گرفتند
همه ا زحجره‌ها بيرون خزيدند
به سرعت سقف و ايوان را گرفتند
گرفتند و گرفتن کارشان شد
هرآنچه خواستند آن را گرفتند
به هرانگيزه و با هر بهانه
مسلمان، نامسلمان را گرفتند
به جرم بدحجابي، بد لباسي
زنان را نيز، مردان را گرفتند
سراغ سفره ها، نفتي نيامد
وليکن در عوض نان راگرفتند
يکي نان خواست بردندش به زندان
از آن بيچاره دندان را گرفتند
يکي آفتابه دزدي گشت افشاء
به دست آفتابه داشت آن را گرفتند
يکي خان بود از حيث چپاول
دوتا مستخدم خان را گرفتند
فلان ملا مخالف داشت بسيار
مخالف‌هاي ايشان را گرفتند
بده مژده به دزدان خزانه
که شاکي‌هاي آنان را گرفتند
چو شد درآستان قدس دزدي
گداهاي خراسان را گرفتند
به جرم اختلاس شرکت نفت
برادرهاي دربان را گرفتند
نميخواهند چون خر را بگيرند
محبت کرده پالان را گرفتند
غذا را آشپز چون شور ميکرد
سر سفره نمکدان را گرفتند
چو آمد سقف مهمانخانه پائين
به حکم شرع مهمان را گرفتند
به قم از روي توضيح‌المسائل
همه اغلاط قرآن را گرفتند
به جرم ارتداد از دين اسلام
دوباره شيخ صنعان را گرفتند
به اين گله دوتا گرگ خودي زد
خدائي شد که چوپان را گرفتند
به ما درد و مرض دادند بسيار
دليلش اينکه درمان راگرفتند
مقام رهبري هم شعر ميگفت
ز دستش بند تنبان را گرفتند
همه اين‌ها جهنم؛ اين خلايق
ز مردم دين و ايمان را گرفتند


طاهره قرة العين


طاهره قرة العين
افتخار ايران
 
از كتاب يحيی آريانپور(ازصبا تا نيما):

زرين تاج را شيخيه " قرة العين" و بابيه " طاهره" لقب دادند. وی فرزند حاج صالح قزوينی و همسرملا محمدبرغائی بود. در سال 1233 هجری قمری در قزوين به دنيا آمد. فقه و اصول و كلام و ادبيات عرب را نزد پدر آموخت. آثار شيخ احسائی و سيد رشتی را مطالعه كرد و با سيد رشتی مكاتبه و ارتباط برقرار كرد و سيد در رسائل خود او را قره العين ناميد.
مطالعه آثار و عقايد شيخيه زندگانی او را دگرگون ساخت. دو پسر و يك دختر خود را به شوهر(پسرعموی خود) سپرد و به قصد ديدن سيد رشتی به كربلا رفت. وقتی به آنجا رسيد كه سيد در گذشته بود. قره العين در آن زمان 29 سال داشت. در خانه سيد اقامت گزيد و از پس پرده به تدريس و افاده طلاب پرداخت.
جمعی به خانه سيد رشتی ريختند كه قره العين در آنجا منزل داشت. ناچار به بغداد رفت و در آنجا نيز بدستور والی بغداد توقيف و بعد به فرمان سلطان عثمانی، در اوائل سال 1263 هجری قمری به اهرماهان به ايران اعزام شد. وارد قزوين شد. پس از كشته شدن عمو و پدرشوهرش بدست پيروان سيد باب به تهران آمد و به دشت "بدشت" در هفت كيلومتری شاهرود رفت و در انجمنی كه درآنجا برپا شده بود شركت كرد. حضور بی حجاب او در آن انجمن غوغائی برپا كرد. از آنجا به قزوين بازگشت. بعد از كشته شدن باب او زا از قزوين به تهران آوردند و در باغ محمودخان، كلانتر تهران، در يك بالاخانه بی پله زندانی كردند. در آن جا زندانی بود تا وقتی كه به ناصرالدين شاه تيراندازی شد. دراين زمان 36 سال بيشتر نداشت. به امر شاه كه دراين ترور جان بدر برده بود و وزيرش "ميرزاآقاخانه نوری” او را در باغ ايلخانی "(محل كنونی بانك ملی ايران) كشتند. مفتی بغداد در ترجمه حال او می‌گويد:" من دراين زن فضل و كمالی ديدم كه در بسياری از مردان نديده ام. او دارای عقل و استحانت و حيا و صيانت بسياربود."
 او در شعر سخت متاثر از متقدمان، از جمله مولانا جلاالدين و جامی است.
 طبری می نويسد:
درفقه، اصول، كلام، ادبيات عرب دستی قوی داشت و دركربلا هنگام اقامت در اندرون خانه حاج كاظم رشتی ازپس پرده تدريس می كرد و به سبب شعر و نثر استادانه خويش درسراسرايران معروف است. وی پس ازدعوی باب به او پيوست و جز18 تن پيروان اوليه با حروف حی است.
درتمام جريان مبارزات بابيه با شجاعت حيرت انگيزی عقايد آنها را تبليغ می كرد. دراجتماع بی حجاب درمقابل جماعتی حيرت زده ظاهرشد و مردان را برادران خود خواند. درايام   بابيان درقلعه طبرسی، سالی در زندان ماند و پس از توطئه نياوران بدستورشاه و آقا خان صدراعظم، درباغ ايلخانی او را كه با دلاوری ازقبول پيشنهاد تسليم و انكارعقايد باب بشدت سرباز زده بود خفه كردند. بی شك از اعاظم زنان تاريخ كشورماست.

دوغزل شورانگيز                   
   از قرة العين
در ره عشق ای صنم، شيفته بلا منم
چند مغايرت كنی؟ با غمت آشنا منم
پرده به روی بسته ای، زلف به هم شكسته اي
از همه خلق رسته ای، از همگان جدا منم
***
گر به تو اقتدم نظرم، چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم ترا، نكته به نكته مو به مو
از پی ديدن رخت، همچو صبا فتاده ام
كوچه به كوچه، در به در، خانه به خانه،  كو به كو
می رود از فراق تو، خون دل از دو ديده ام
دجله به دجله، يم به يم، چشمه به چشمه، جو به جو
مهر ترا دل حزين، بافته بر قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو

کنسرسیوم نفت چگونه تشکیل شد و محتوای آن چه بود


قرار داد کنسرسیم معروف به امینی-پیج
با سقوط دولت مصدق و روي كار آمدن سرلشكر زاهدي كه به درجه­ی سپهبدي ارتقاء يافته بود و بروز بحران‌هاي اقتصادي بر اثر فشارهاي اقتصادي ناشي از قطع جريان نفت و فشارهاي سياسي بين­المللي، دولت ايران درصدد برآمد تا زمينه‌ هاي لازم و مناسب را براي استقرار روابط مجدد با بريتانيا فراهم آورد و براي حل معضل نفت راه چاره‌اي بيانديشد.
دولت جديد براي صدور نفت به بازارهاي بين­المللي با دو مشكل مواجه بود: يكي احساسات عمومي در داخل ايران بود كه هر نوع راه حلي فقط در چارچوب قانون ملي شدن نفت قابل قبول بود. دومين مشكل يافتن بازارهاي فروش نفت در سطح بين­المللي بود.
فضل­الله زاهدي در تاريخ 13 مهر 1332 هيأتي به منظور مطالعه و اظهار نظر درباره­­ی مسأله­ی نفت تشكيل داد. هيأت بعد از مطالعه و تحقیق پيشنهاد كرد كه دولت ايران بايد حتي­المقدور طرف معامله با يك شركت از شركت‌هاي بزرگ و فقط يك مليت دنيا نباشد بلكه شركت‌هاي متعددي ولي بزرگ و معتبر از مليت‌هاي مختلف باشد.
امريكا و انگليس نيز هم از بابت جريانات سياسي و هم از بابت وضع اقتصادي ايران شديدا نگران بودند. امريكايي‌ها براي بهره‌ برداري از وضعيت پيش‌ آمده هربرت هوور مشاور عالي ­رتبه­ي نفتي، جان فاستر دالس وزير امور خارجه­ی امريكا را روانه­ي ايران ساختند. هوور با مهارت مذاكرات مربوط به موضوع نفت را با كمك لوئي هندرسون سفير امريكا در ايران با دولت فضل­الله زاهدي، بسوي تشكيل يك كنسرسيوم بين­المللي كه كمپاني‌هاي نفتي امريكا در آن نقش عمده‌اي داشته‌ باشند رهبري كرد.
هدف تشكيل كنسرسيوم و يك چنين راه حلي اين مزيت را داشت كه:
1.      امريكا را به­عنوان شريك اصلي و نيرومند وارد صحنه­ی نفتي ايران مي‌كرد.
2.      ايراد ايرانيان را نسبت به بازگشت مجدد شركت نفت ايران و انگليس از بين مي‌برد.
3.      جذب نفت توليدي جديد ايران را در بازارهاي بين­المللي فراهم مي‌ساخت.
4.      همچنين حمايت از امتيازات موجود در اين منطقه را ممكن مي‌ساخت.
سرانجام مذاكرات ايران و انگليس با وساطت دولت سوئيس در 5 دسامبر 1953م (14 آذر 1332ش) به ­نتيجه رسيد و تجديد روابط سياسي بين دو كشور برقرار شد. در نتيجه در 19 دسامبر 1953م (28 آذر 1332ش) به اين توافق رسيدند كه نفت ايران را بطور آزمايشي به بازارهاي جهاني جاري كنند. اما مسئله­ي سهم انگلستان مانع از اين كار شد. زيرا انگلستان مي‌خواست 44 درصد از مجموع سهام كنسرسيوم را در دست داشته باشد اما امريكا پيشنهاد 40 درصد را مي‌كرد و مي‌گفت چون شركت نفت ايران و انگليس در نظر ايرانيان مظهر سلطه­ی خارجي و بسيار منفور است، نبايد سهم آن بيشتر از ديگران باشد.
بالاخره انگليسي‌ها با 40 درصد رضايت دادند كه باز هم بزرگ­ترين سهم در كنسرسيوم به شمار مي‌رفت زيرا: اولا آن­ را به تنهايي داشتند و حال آن­كه 40 درصدي كه به امريكايي‌ها اختصاص يافته بود، بين چند كمپاني بزرگ نفتي به ميزان هركدام 8 درصد تقسيم مي‌شد.
ثانيا شركت نفت بريتانيا، در شركت هلندي رويال داچ شل نيز سهامدار بود و از 14 درصد سهامي كه به شركت مزبور اختصاص يافته بود بهره‌مند مي‌شد.
بدين ترتيب كنسرسيوم بين­المللي نفت مركب از پنج شركت امريكايي، استاندارد نيوجرسي، استاندارد كاليفرنيا، گُلف، سوكوني موبيل و شركت نفتي تگزاس با 40 درصد سهام، به میزان هر کدام 8 درصد سهام، و شرکت نفت بریتانیا به تنهایی با 40 درصد سهام، شركت هلندي رويال داچ شل با 14 درصد سهام و شركت نفت فرانسه با 6 درصد سهام بود.
بعد از انجام مذاكراتي طولاني و پيچيده، قراردادي بين دولت ايران و كنسرسيوم بين­المللي نفت تنظيم گرديد كه در 31 اوت 1954م (9 شهريور 1333ش) به امضاي دكتر علي اميني وزير دارايي ايران و هوارد پيچ رئيس گروهي كه نمايندگي كمپاني‌هاي نفتي را به عهده داشتند در تهران به امضاء رسيد. كه به دليل طرف­هاي امضاءكننده به قرارداد پيچ- اميني نيز معروف است. وقتي كه قرارداد كنسرسيوم براي تصويب به مجلس تسليم شد، شاه آن­ را قراردادي شرافتمندانه و منصفانه دانست كه در شرايط فعلي بهتر از آن نمي‌توانست به دست آورد و از مجلس خواست آن­­را تصویب کند. در 21 اكتبر 1954م (29 مهر 1333ش) اين قرارداد با 113 رأي موافق در برابر 5 رأي مخالف و يك رأي ممتنع به تصويب مجلس شورای ملی و در 28 اكتبر 1954م (6 آبان 1333ش) با 41 رأي موافق، 4 رأي مخالف و 4 رأي ممتنع به تصويب مجلس سنا رسيد.


قبیله گرایی و طایفه و ایل و آل گری دشمنان ملت ها و دموکراسی


قبیله گرایی و طایفه گری دشمنان ملت ها  و دموکراسی
در بحثی در مورد قبیله گرایی و مجادلات و مبارزات طوایف و آیل و آل ها در ایران و اینکه آیا ایران میشود و یا باید تجزیه شود و یا اینکه آیا کرد ها و آذری ها و بلوچ و فارس و ترکمن و عرب باید حکومت های محلی و نهایتا خود گردان خود را تشکیل دهند به  مواردی اشاره کردم که حاصل آنرابه آگاهی شما عزیزان هم میرسانم.
مشكل طايفه گري و ايل و آلي و قبيله ها در ايران ما همانطور كه از هیچ فرد ایرانی پنهان نیست همواره و تا فبل از روي كار آمدن حكومت پهلوي ها، رضا شاه بزرگ و پادشاه فقيد وجود داشته و آنهم به دليل ساختار اجتماعي ارباب و رعيتي و مالكيت هاي بزرگ و ظبیعتا موقعیت جغرافیایی و آب و هوایی بوده و هست. به گواهی تاریخ و از بدو روی کار آمدن زندگی ها اولیه و غار نشینی و سپس کلنی های بیابانگرد اختلافات قبیله ای و ایلی و آلی و طایفه و اقوام همواره در همه جای دنیا و بخصوص در ایران ما هم با تمام نشان ها و مؤلفه های خود وجود داشته است. از ماد ها و پارس ها و سلوکی ها شروع شده و بنا بر تکامل تاریخ زندگی جوامع بشری و پیشرفت های عظیم علمی و تکنولوژیکی از دنیای سنتی به جهان صنعتی گذار نموده است.
در ایران ما اما،  با تمام تبعيضات و دشمني هاي قبيله اي و ایلی و طوایف مختلف،  حاكميت ملي ايرانيان بخاطر زندگي مشترك و همزيستي در يك مكان جغرافيايي در درازاي تاريخ چند هزار ساله ايران همواره حفظ شده است. حتي فردوسي بزرگ هم در شاهنامه اين سند هويت و زنده بودن ايران به وجود قبائل و تفاوت هاي طايفه و آيل و آلي اشاره كرده همچنان كه رستم در سيستان بود و گيو و گودرز و پيران در خراسان و مازندران بودند ولي هر گاه كه حاكميت ملي ايران در جنگ با توران به خطر ميافتاد تمام پهلوانان با هم متحد ميشدند تا از چهارچوب حاکمیت ملی ایران دفاع کنند.  
در زمان هاي هخامنشيان و ماد ها هم اين همبستگي ملي با تمام اختلافات قبیله ای میان هخامنش ها و ماد ها وجود داشته تا آن جا که برای ایجاد اتحاد ملی بین قبایل و حفظ یکپارچگی ایران پادشاه هان هخامنشی با زنان و دختران و نوه های دیاگو پادشاه ماد پیوند های زناشویی میبستند آنچنان که مادر کوروش بزرگ ملکه ماندانا دختر آستیاک پادشاه ماد بود.
من بر این باور هستم كه سواي أفراد سود جو و قدرت طلب كه یا در صدد اعمال منافع شخصي و رياستي خود به قبائل و طايفه ها ویا در مواردی به دلیل ناتوانی حاکمان و پادشاهان زمان خود دست به قیام و لشکر کشی میزنند هيچ نشانه اي در تاريخ وجود ندارد كه قومي بخواهد تكه اي از ايران را جدا كند تا بر آن حاککمیت قومی خود را اعمال نماید. بلكه اگر آن فرد قدرت طلب هم قصد اعمال حاكميت قومي داشته است حتما و بنا بر شواهد تاریخی در چهارچوب مرز هاي جغرافيايي ابران بوده است. حتی میتوان بر این باوربود که حاکمان غالب بر حکومت ها مغلوب  در ایران همواره در صدد کشور گشایی و ایجاد امپراتوری های بزرگ تر هم  بوده اند و صحبت و قصد و غرض از جدایی و تجزیه نبوده است.
همانطور که در بالا اشاره شد، پادشاهان پهلوی و بخصوص رضا شاه بزرگ با ایجاد مدرنیته در ایران و ایجاد مدارس سراسری و تدریس زبان فارسی به عنوان زبان مادری ایرانیان برای هر قبیله و قومی و احدث راه ها و وسایل ارتباطی این امکان را برای ساکنان قبایل و ایل ها و طایفه ها بوجود آورد تا بنوانند به دیار یکدیگر سفر کرده و با استفاده از یک زبان و گویشی یکسان از نعمت پیوند های زناشویی میان کرد و ترک و بلوچ و آذری و گیلکی و ترکمن و عرب فارس نشین و سایر اقوام برخوردار شوند. تلاش رضا شاه بزرگ برای از بین بردن مرزهای قبیله و طایفه و ایل و آلی تا آنجا ادامه یافت که هم میهننان ارمنی ما را از داخل پوسته باور مذهبی بیرون آورد و آنها را که در یک محله در تهران و اصفهان زندگی میکردند به میان مردم آورد و مرز های قبیله ای و دینی را از میان بر داشت. این پیشرفت ها در همبستگی و یک پارچگی برای تداخل اقوام به معنای واقعی ظهور و حضور یک "ملت" زمانی بیشتر نمودار شد که با گسترش دانشگاه های سراری و ایجاد مشاغل دولتی و خصوصی و همکلاسی و همکاری اقوام مختلف با استفاده از یک زبان مشترک و نشستن بر سر یک میز یا کار مشترک داخل یک اطاق در زمان پهلوی دوم نماد قدرت ملی ایرانیان شد.
من بر این باور یقین ایمان دارم که طایفه گری، قبیله گرایی، سخن گفتن از جدایی و تجزیه بر مبنای قوم گرایی دشمن پیشرفت های بشری و مغایر با دموکراسی در سطح یک کشور و حتی یک جهان است.  در حالی که کشور های جهان درقاره اروپا اتحادیه 27  کشور اروپایی را بوجود میاورند و در آمریکای جنوبی اتحاد هفت کشور مختلف دربرگیرنده کشور های مستقل  به نام‌های بلیز، کاستاریکا، السالوادور، گواتمالا، هندوراس، نیکاراگوآ و پاناما را شامل میشود و همچنین دارای پنج عضو کامل عضو (آرژانتین، برزیل، پاراگوئه، اروگوئه، ونزوئلا) و دو عضو متولی (بولیوی و شیلی) است. Mercosur ارتقاء تجارت آزاد و حرکت مایع کالا، مردم و ارز است.
سخن تجزیه یک کشور تاریخی مانند ایران با سابقه 3000 ساله همزیستی اقوام در کنار یکدیگر سخنی یاوه و بیهوده است که هرگز چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
 كشور ايران بخاطر قدمت تاريخي اش و تشكل و تجمع اقوام مختلف حتي با تفاوت هاي قومي و زبان و فرهنگ كه در طول تاريخ با هم زندگي كرده اند امكان جدا شدن و تجزيه قبيله اي در آن وجود ندارد. حتي چنانچه حاكميت جمهوري إسلامي و ظلم و جور ستم إسلامي باعث جدايي مثلا ناحيه اي شود، بعد از سرنگوني اين حاكميت ايران يك پارچگي خود را حفظ خواهد كرد.
من بر اين أصل هم باور كامل دارم كه اگر حكومت پادشاهي در ايران ادامه پيدا ميكرد حتما كشور هاي فأرسي زبان جدا شده بعد از فروپاشي شوروي و أفغانستان به ايران بزرگ ميپوستند و پادشاهي هخامنشي و ساساني در ايران أحباء ميشد.
تنها استثناء در تاريخ جدايي خاك و تشكيل كشورها توسط قدرت هاي بزرگ روس وانگليس در قرون هيجده و نوزده بوده كه منحصر به ايران هم نبوده.
جدايي أفغانستان از ايران، جدايي پاكستان و بنگلادش از هند خواست مردمان نبوده بلكه توسط استعمار انگليس انجام شد.
همچنين بعد از فرو پاشي امپراتوري هاي روم و عثماني نقشه جغرافياي جهان توسط قدرت هاي انگليس و روس و پروس در اروپا و خاور ميانه عوض شد و پادشاهي هاي ملي در اروپا شكل گرفت و كشور هاي تركيه و عربي عراق و سوريه و أردن و لبنان و عربستان و متعاقب آن أمير نشينان سواحل خليج هميشه فارس توسط انگليس تشكيل شدند.


اسرائیل یا فلسطین، هم اسرائیل و هم فلسطین.


اسرائیل یا فلسطین، هم اسرائیل و هم فلسطین.
جنگ میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها ریشه تاریخی 4000 ساله دارد چیز تازه ای بجز جنگ میان طرفداران دو دین ابراهیمی یهود و اسلام  نیست. جنگی که از ابتدای افسانه های مابین هابیل و قابیل شروع شد و هنوز تمام نشده است.  آنچه در این متن میخوانید با آنچه از زبان آقای خمینی و آقای علی سپهری اردکانی و در زمان جمهوری اسلامی نوشته شده کاملا متفاوت است و تمام موارد آن مستند بر مبانی دقیق تاریخی است. از کسانی که نظری متفاوت دارند خواهش میکنم بدون هیچگونه توهین و بر چسبی نظرشان را جهت آگاهی دوستان بنویسند، نه فحش و نه توهین.
بدون اینکه بخواهم قضاوتی بکنم مایلم بطور بسیار گذرا و باز به شهادت تاریخ شرح مختصری از تشکیل قوم یهود در سرزمین نفرین شده اسرائیل و آنچه بعدا به اشغال مسلمانان و صلیبیون در آمد را به شما دوستان عرضه کنم.  انتظار میرود که دوستان بعد از خواندن این شرح مختصر تاریخی خود قضاوت کنند که تخم مرغ اول آمده یا مرغ. حق با کیست و نظر شما چیست. قضاوت کردن نیاز به مدرک و سند و متخصص کار قضا و عدل و انصاف و دادگاه دارد و گر چه اسناد تاریخی هم ارزش پیدا نمیکنند آنجا که تعصب و یکسویه نگری چشم و هوش و گوش انسان را کر و کور میکند . 
سرزمينی که امروزه اسرائیل و فلسطین نامیده میشود در قديم كنعان نام داشت که اقامتگاه گروها و اقوام مهاجری شد که حدود 2500 سال قبل از میلاد مسیح (4500 سال پیش) از شبه جزیره عربستان و ناحیه هلال حاصلخیز  که شامل سومری ها از شمال عراق و سوریه و اردن امروزی میشد به کنعان رسیدند. در نسخه های تاریخی همچنان مهاجرت آقوامی از جزیره های کرت و کرس و قبرس در جنوب ایتالیا ذکر شده است. این قبایل تا آنزمان هنوز هیچ دین و آئینی نداشتتند تا اینکه  حدود 4000 سال پيش ابراهیم  از «اورکلدان» عراق خارج شد و در سر راه به کنعان خانه کعبه را ساخت و سپس به سرزمین کنعان هجرت نمود.  بعد از تولد اسحاق و یعقوب و سپس فرزندانشان  عشیرة و قبیله یعقوب و بنی اسرائیل را تشکیل دادند که بعد ها  اسرائيل نام گرفتند. قوم بني اسرائيل  متشکل از دوازده قبیله بودند که همگی از نژاد یعقوب و پسران وی بودند. بني اسرائيل تا حدود 1300 سال قبل از ميلاد مسیح  بسيار مقتدر بودند و در هنگام حكومت فرعون بر مصر و پيش از ظهور موسي طرفداران زیادی پيدا کرده بودند. در قرن 13 قبل از میلاد ميلادي فرعون بني اسرائيل را تحت فشار قرار داد و موسي قوم بني اسرائيل را از سرزمين مصر براي بردن به ارض موعود (اورشلیم) به حركت درآورد. موسي چهل روز از قوم خود غائب شد تا به روایت افسانه های دینی ده فرمان معروفش را براي هدايت مردم بياورد که در این مدت چهل روز قوم موسی از دستورات او سر باز زدند و به آئین موسی پشت پا زدند.  بعد از وفات موسي بني اسرائيل به رهبري يوشع بن نون از نهر اردن گذشته و به شهر اريحا وارد شدند و حدود هزار سال پيش از ميلاد حضرت داوود توانست در شهر اورشليم بيت المقدس يا خانه خدا را در آنجا بنا كند كه اين بنا توسط حضرت سليمان تكميل شد. بيت المقدس حدود 1100 پس از كعبه در مكه که به دست ابراهيم بنا شده بود و حدود  970 سال پيش از ميلاد مسيح ساخته شد.
در سال 1184 قبل از ميلاد،  قومي به نام فليسطين كه از جزيره ی كرت در درياي مديترانه آمده بودند به فرمان رامسس سوم فرعون مصر بين سوريه و مديترانه در ناحيه ی يوپه ساكن شدند.
توسعه طلبي امپراتوريهاي آشور و بابل، اختلافات داخلي يهوديان و همكاري آنها با دشمنانشان به منظور سركوبي يكديگر موجب شد تا حكومت اسرائيل به دست آشوريان در سال 712 قبل از ميلاد منهدم شده و مردم آنجا جلاي وطن كرده و اولین دوره آوارگی و گمنامی یهودیان را زقم زد. بعد از آنان بابليان در سرزمين اسرائيليان به جاي آنها اسكان داده شدند.  در زمان بخت النصر در سال 586 قبل از ميلاد مجدداً كشور يهود مورد حمله ی آشوريان قرار گرفت كه منجر به انحطاط و اسارت بني اسرائيل شد. سرانجام در سال 539 قبل از ميلاد كورش؛ شاه ايران، بابل را تسخير كرد و قوم يهود و بني اسرائيل را آزاد ساخت و کسی هم مزاحم آنها نشد.
بعد از حوادث و درگیری های فراوانی که در این منطقه اتفاق افتاد، حضرت عیسی در شهر ناصرة و در میان قوم یهود به رسالت مبعوث شد، ازین پس بنی اسرائیل به دو گروه یهودی و مسیحی تقسیم شدند، برخی به حضرت عیسی ایمان آوردند و مسیحی شدند و برخی از آن امتناع ورزیدند و با آنان درگیر شدند. بنابراین همه بنی اسرائیلی ها  یهودی باقی نماندند.
پس از تجزیه امپراتوری روم در سال 395 میلادی، فلسطین یکی از ایالات مسیحی نشین روم شرقی یا بیزانس گردید. این امپراطوری بعد از تغییر و تحولاتی زیاد از بین رفت و خلفای اسلامی و بعد هم امپراطتری بزرگ عثمانی جای پای آنرا پر نمود.
بعد از گذشت چند قرن پیامبر اسلام به رسالت مبعوث شد و در سال 638 میلادی در زمان عمر، خلیفة دوّم سپاهیان اسلام وارد بیت المقدس شدند. مسلمانان بیت المقدس را از دست یهودیان گرفتند و با مردم فلسطین پیمان صلح امضا کردند و بسیاری از یهودیان را باز از خانه خود آواره نمودند که این دور دوم آوارگی قوم یهود محسوب میشود. بنابراین از قرن هفتم میلادی به بعد سرزمین اسرائیل رسماً تحت نفوذ اعراب و خلفای آنها و بعد هم بدست امپراطوری عثمانی افتاد. این وضعیت حدود پانصد سال ادامه یافت تا اینکه  جنگهاي صليبي:در ژوئيه 1099 ميلادي با تهاجم اروپائيان عليه مسلمانان آغاز شد كه تا حدود دو قرن ادامه يافت.  در مراحل پاياني جنگ های صليبي يهوديان مجدداً به آزادي نسبي از جمله حق سكونت در بيت المقدس دست يافتند و این مقارن است با دوره حكومت امپراتوری عثماني  در طول سالهاي -1917 تا 1517.
 در سال 1896 یک روزنامه نگار یهودی اتریشی به نام «تئودور هرتسل» کتابی نوشت و جنبشی موسوم به  صهیونیستی به راه انداخت که یهودیان در پی تشکیل دولت یهود در یک سرزمین برآیند. این جنبش نام خود را از «کوه صهیون» در اورشلیم گرفته است ؛ که ظاهرا آرامگاه داوود نبی در آن قرار دارد و واژه صهیون به تدریج نماد و سمبل سرزمین اسرائیل و بیت المقدس / اورشلیم شد. بنابر نظر صهیونیست ها، یهودیان خارج از این سرزمین، در تبعید زندگی می کنند و زندگی کامل زمانی امکان پذیر است که یهودیان به خانه و سرزمین موعودشان برگردند و در این راستا در سال 1897 اولین کنگرة صهیونیستی در شهر بازل سوئیس برگزار شد.
در اثنای جنگ جهانی اوّل در سال 1917 وزیر خارجه انگستان اعلامیه ای منتشر کرد که در آن از سیاست انگلستان مبنی بر حمایت از یهودیان و تشکیل دولت یهود در آینده در سرزمین موعود خبر داد. سیل مهاجرت یهودیان از نقاط مختلف جهان و بخصوص از اروپای اشغالی توسط فاشیزم هیتلری  طی سال های 1932 – 1935 به اوج خود رسید و آغازی شد یرای جنک های یهودی ها و مسلمانان. در سال 1948 و با تصویب سازمان ملل دولت اسرائیل با حمایت آمریکا و انگلیس شکل گرفت.
شما دوستان عزیز از چنگ های دوره ای میان سالهای 1950 تا امروز که شعله های آتش در اسرائیل و فلسطین زبانه میکشد آگاهی دارید.
آنچه که مورد سئوال است اینکه، چگونه میتوان قومی را که سابقه سکونتی 4000 ساله در سرزمینی را دارد از آن محدوده جغرافیایی بیرون کرد و یا به قول احمدی نژاد و علم الهدا "آنها را از سطح کره زمین محو نمود" . آیا شما دوستان ارجمند فکر نمیکنید که اگر این همه کشتار که ناشی از جنگ های مذهبی یهودی، اسلامی، صلیبی است  در این منطقه اتفاق نمی افتاد سرنوشت اسرائیلی ها و فلسطینی ها طور دیگری رقم میخورد. نظر من اینست که ای کاش این نوه های ابراهیم و فرزندان پیامبران اندکی به تفکر می نشستند و دست از برادر کشی بر میداشتند و در کنار هم به صلح و صفا زندگی میکردند. شاید بفرمائید نظری ایده آلیستی است ولی وای بحال ما که حاضر نشدیم کتاب دینی مان را بخوانیم و حتی از قصه ها و افسانه هایش پند بگیریم تا دست آتش بیاران معرکه را از این جهنم انسانی قطع میکردیم.
حال چنانچه کسی معتقد است که دولت اسراییل اشالگر است حتما باید معتقد باشد که تمام کشور هایی که سپاهیان اسلام آنها را اشغال کردند و ولی بعدا دارای حکومت های قومی خود شدند اشغالگر هستند. یعنی اینکه دولت اسپانیا، مصر، لیبی، سودان، مراکش و ایران که سپاهیان اسلام را از خاک کشورشان بیرون ریختند اشغالگر هستند. یا اینکه، مثلا حکومت پهلوی ها در ایران اشغالگر بودند چون عرب ها در ایران حکومت نمیکردند.
در ضمن حلاصه کردن 4500 سال تاریخ در یک صفحه کار آسانی هم نیست شاید پاره پاره کردن آن باشد. ولی اگر به وقایع همین 30 سال اخیر توجه بفرمائید  بعد از قرار داد صلح معروف به کمپ دیوید، که قسمت ساحل غربی رود اردن و نوار غزه را برای تشکیل دولت خود گردان فلسطین اختصاص دادند جنگ و اختلاف بین گروه حماس به تحریک جمهوری اسلامی در نوار غزه و محمود عباس در ساحل غربی اوج گرفت و کشوری را که هنوز تشکیل نشده بود را به دو قسمت کردند. یعنی اینکه مسجد را نساخته کور ها جلوی درش صف کشیدند. حال برای این عمل فلسطینی ها چه توجیهی وجود دارد؟ مگر نه این که زیر دم اسماییل هنیه تیغ گذاشتند؟
خرد و انصاف را چراغ را خود کنیم تا در کوچه پس کوچه های تاریخ گم نشویم. تبلیغات شبانه روزی رادیو و تلویزیون بالاخره یک جوری تآثیر خود را در اذهان عمومی میگذارد. مواظب باشیم تا گول نخوریم.
به نظر شما دوستان با انصاف چه قومی ابتدا در سر زمین کنونی اسراییل زندگی کردند؟ فلسطینی ها یا قوم یهود.
تمام ادعای اعراب فلسطینی از اشغال سرزمینشان دروغ است اعراب قبل از ۲۰۰ سال پیش اصلا در سرزمین اسرائیل امروز و کنعان سابق و یا پلستاین زندگی نمیکردند، مارک تویین در کتاب گردش در سرزمین مقدس در سال ۱۸۶۹ مینویسد که اکثر سرزمین مقدس خالی از ساکنین بوده است و فقط در حبرون و اورشلیم اکثر قاطع ساکنین مسیحیان و یهودیان بودند فقط تعدادی دهقانهای مصری و تعدادی از صحرا نشینان عرب مسلمان در جنوب اسرائیل امروز زندگی میکردند چون در مسیر راه مصر و عربستان بودند، و همچنین در کتاب های تاریخی واتیکان این موضوع تأییید شده است، واین اعراب به این صورت وارد سرزمین مقدس شدند: در سال ۱۸۳۱ ابراهیم پاشا پسر حاکم مصر به امپراتوری عثمانی خیانت کرده و به سرزمین مقدس حمله کرد و برای قوی کردن سلطه خود تعدادی از دهقانهای مصری را وارد سرزمین مقدس میکند و همچنین تعدادی ساکنان این مناطق را به قتل میرساند، در سال ۱۸۴۱ ارتش او به دست امپراتوری عثمانی منهدم میشود و سربازان او با کشتن و به قتل رساندن ساکنین بین شهر ها ودهات های سرزمین مقدس پراکنده میشوند، این شروع مهاجرت مسلمانان عرب به سرزمین مقدس بود، به تدریج نصف ساکنین یافو پر از عرب مصری میشود. یهودیان در طول ۲۰۰۰ سال همیشه به سرزمین مقدس مهاجرت میکردند اکثر به دلایل مذهبی و همیشه ساکن سرزمین مقدس بودند ولی بخاطر شرایط سخت زندگی تعداد زیادی در سرزمین اژدادی خود دوام نمیاوردن، در سال ۱۸۵۷ بازگشت یهودیان از اروپا افزایش یافت امپراتوری عثمانی خالی بودن این سرزمین دور افتاده و بازگشت دوباره یهودیان را را تهدید دید و خواستار مهاجرت مسلمانان به سرزمین مقدس شد. به این صورت اعراب مسلمان از الجزایر به سرزمین مقدس فرار کردند مثل خانواده الحسینی که در سرزمینشان با حاکم الجزایر جنگ خونین داشتند، همچنین چچنیهای مسلمان بخاطر در گیریشان با روسها ویا بوسنیهای مسلمان "که در جنگ با اتریشیها شکست خورده بودند، همه به سرزمین مقدس فرار کردند و همچنین در اوایل قرن قبل کارگران عرب که برای برپای راه اهن به سرزمین مقدس امده بودند، اینها فلسطینیهای امروز هستند، با برپای کشور اسرائیل سرزمین مقدس اشغال نشده از دست اعراب اشغالگر آزاد شده، با آرزوی اینکه کشورمان ایران هم از دست اعراب آزاد گردد