نقش ملت ها در تحولات و رخداد های اجتماعی
با دوست خوبی در باره اثرات مردمی در رویداد های تاریخی در ایران و جهان داد و ستد فکری میکردم با خود کفتم سر خط ها را با شما دوستان عزیزم هم در میان بگذارم. باید اشاره کنم که تعاریف دولت و ملت و مردم و جوامع بشری را دانشمندان علوم انسانی نوشته اند و من فکر نمیکنم در این پلت فورم اجتماعی جای بحث های علمی و تحقیقی باشد. شبکه های اجتماعی بیشتر جایگاه خبر رسانی هستند که اگر دیدگاهی مانند نقش ملت ها یا مردم در تحولات اجتماعی عنوان شود خواننده خودش مسئول است برود تحقیق کتد.
در نتیجه خیلی سر راست و با سرعت نور میروم سر ریشه این تفکر و مثال های تاریخی در اندازه توان دانش و آگاهی خودم. البته سپاسگزار از ارمغان و هدایای دیدگاه های شما هستم و باور دارم که از شما و نظرات تان میآموزم، پس لطفاً دریغ نفرماید.
از جوامع قبیله ای و تیره و تبار ها و جنگ های قبیله ای که به رهبری سران قبایل و طایفه ها و تیره و تبار ها که مردمان در آنها فقط سیاهی لشکر برای کشته شدن بودند که بگذریم، میرسیم به روی کار آمدن اولین حکومت های متمرکز در ایران (ماد ها) و پس از آن سلسله ها پادشاهی ایران باستان و یونان و روم که دیگر از قبیله و تیره و تبار ها کمتر نقشی در حاکمیت و یا دولت ها دیده میشود.
در حکومت های پس از دوران باستان (امپراتوری ها) و حتی پادشاهی های ملی که پس از سرنگونی امپراتوری روم در اروپا شکل گرفتند قدرت همچنان در دولت ها متمرکز بود و مردم هیچ نقشی در انتخاب آنها و تصمیم گیری ها نداشتند.
این وضعیت نابسامان نقش هیچ و پوچ مردم و ملت ها در رخداد های اجتماعی همچنان ادامه یافت تا نوبت به کلیسای قرون وسطی و حکومت های خدا گونه اسقف ها رسید و اختراع گیوتین که ننگ کلیسای قرون وسطی شد.
در خاور میانه و پس از سرنگونی امپراتوری ساسانی، شمشیر خونین از غلاف اسلام خون ریز بیرون آمد که بیشترین جنایت های فرماندهان جهل و جنون نصیب ما ایرانی ها شد که لازم به شرح داستان کربلا نیست.
قدرت هیچ و پوچ مردمان همچنان در نوک شمشیرهای رهبران و فرماندهان و حاکمان خون ریز بود که اولین انقلاب کلاسیک جهان در فرانسه سال های 1780 پدیدار شد که به مدت 200 سال اروپا و نیمی از جهان را به خاک و خون کشید. انقلاب از درون کاخ لوئی شانزدهم پایه ریزی شد و با شورش زندانیان زندان باستیل آغاز گردید که خود زندانیان (مردم) روحشان از آن خبر نداشت. در تاریخ ها آمده، روزی که لوئی 16 در بالکن کاخ مسکونی جمعیت زندانیان را دید به نخست وزیر گفت، عجب آشوبی براه افتاده! نخست وزیر جواب داد، قربان انقلاب است نه آشوب.
برابر تمام اسناد موجود انقلاب "کبیر" و خون ریز فرانسه عامل این شورش ها و حمله به زندان باستیل مخالفان درون حکومتی لوئی 16 بودند که سهم بیشتری از قدرت و مال و منال را میخواستند. پس مردم فرانسه در راه اندازی انقلاب نقشی نداشتند.
با دوست خوبی در باره اثرات مردمی در رویداد های تاریخی در ایران و جهان داد و ستد فکری میکردم با خود کفتم سر خط ها را با شما دوستان عزیزم هم در میان بگذارم. باید اشاره کنم که تعاریف دولت و ملت و مردم و جوامع بشری را دانشمندان علوم انسانی نوشته اند و من فکر نمیکنم در این پلت فورم اجتماعی جای بحث های علمی و تحقیقی باشد. شبکه های اجتماعی بیشتر جایگاه خبر رسانی هستند که اگر دیدگاهی مانند نقش ملت ها یا مردم در تحولات اجتماعی عنوان شود خواننده خودش مسئول است برود تحقیق کتد.
در نتیجه خیلی سر راست و با سرعت نور میروم سر ریشه این تفکر و مثال های تاریخی در اندازه توان دانش و آگاهی خودم. البته سپاسگزار از ارمغان و هدایای دیدگاه های شما هستم و باور دارم که از شما و نظرات تان میآموزم، پس لطفاً دریغ نفرماید.
از جوامع قبیله ای و تیره و تبار ها و جنگ های قبیله ای که به رهبری سران قبایل و طایفه ها و تیره و تبار ها که مردمان در آنها فقط سیاهی لشکر برای کشته شدن بودند که بگذریم، میرسیم به روی کار آمدن اولین حکومت های متمرکز در ایران (ماد ها) و پس از آن سلسله ها پادشاهی ایران باستان و یونان و روم که دیگر از قبیله و تیره و تبار ها کمتر نقشی در حاکمیت و یا دولت ها دیده میشود.
در حکومت های پس از دوران باستان (امپراتوری ها) و حتی پادشاهی های ملی که پس از سرنگونی امپراتوری روم در اروپا شکل گرفتند قدرت همچنان در دولت ها متمرکز بود و مردم هیچ نقشی در انتخاب آنها و تصمیم گیری ها نداشتند.
این وضعیت نابسامان نقش هیچ و پوچ مردم و ملت ها در رخداد های اجتماعی همچنان ادامه یافت تا نوبت به کلیسای قرون وسطی و حکومت های خدا گونه اسقف ها رسید و اختراع گیوتین که ننگ کلیسای قرون وسطی شد.
در خاور میانه و پس از سرنگونی امپراتوری ساسانی، شمشیر خونین از غلاف اسلام خون ریز بیرون آمد که بیشترین جنایت های فرماندهان جهل و جنون نصیب ما ایرانی ها شد که لازم به شرح داستان کربلا نیست.
قدرت هیچ و پوچ مردمان همچنان در نوک شمشیرهای رهبران و فرماندهان و حاکمان خون ریز بود که اولین انقلاب کلاسیک جهان در فرانسه سال های 1780 پدیدار شد که به مدت 200 سال اروپا و نیمی از جهان را به خاک و خون کشید. انقلاب از درون کاخ لوئی شانزدهم پایه ریزی شد و با شورش زندانیان زندان باستیل آغاز گردید که خود زندانیان (مردم) روحشان از آن خبر نداشت. در تاریخ ها آمده، روزی که لوئی 16 در بالکن کاخ مسکونی جمعیت زندانیان را دید به نخست وزیر گفت، عجب آشوبی براه افتاده! نخست وزیر جواب داد، قربان انقلاب است نه آشوب.
برابر تمام اسناد موجود انقلاب "کبیر" و خون ریز فرانسه عامل این شورش ها و حمله به زندان باستیل مخالفان درون حکومتی لوئی 16 بودند که سهم بیشتری از قدرت و مال و منال را میخواستند. پس مردم فرانسه در راه اندازی انقلاب نقشی نداشتند.
من دارم با سرعت سیر نور آگاهی رسانی میکنم،
دوستان تاریخ را بخوانید و اشتباهات مرا گوشزد بفرمائید.
برسیم به تحولات اجتماعی و انقلاب روسیه در سال 1917 که توسط لنین با درس گیری از مانیفست مارکس و انگلس در انگلستان فرموله شد و به کمک سخنران و حراف معرف و معمار انقلاب لئون تروتسکی همه گیر شد. نیروی انقلاب روسیه که حکومت تزار ها و خانواده رومانوف ها را سرنگون کرد سربازان بیسواد یا کم سواد ارتش تزاری بودند و از مردم عادی کوچه و بازار خبری نبود. بعد از پیروزی هم یک عده سود طلب و فاشیست مانند استالین میوه چینی کردند درست مانند دست آورد های انقلاب ایران. در انقلاب روسیه 20 میلیون انسان بیگناه به جوخه های اعدام استالینی گفتار و کشته شدند. البته 20 میلیون هم در جنگ جهانی کشته شدند.
در چین، مائو هم به کمک یک عده دزد (بندیت ها) و گدا گرسنه های خیابانی و با تبلیغ اینکه باعث و عامل گرسنگی شما پولدار ها و ارباب ها هستند و آنها را تشویق میکرد به انبار های برنج و آذوقه ه حمله و آنها را غارت کنند. یعنی در آغاز کار خبری از مردم در کار نبود. در انقلاب چین هم بیش از 100 میلیون انسان بیگناه کشته شدند. این جنایات کاران همان گداها و گرسنگان بقدرت رسیده بودند که درست مانند انقلاب اسلامی عمل نمودند.
در هر جای دنیا تحول اجتماعی عظیمی رخ داده مردم آغازگران نبودند و در آنها نقش و دخالتی نداشته اند.
مثال کشور هندوستان شاید کمک کند که بدانید گاندی را انقلاب و یا شورش مردمی سر کار نیاورد. مهاتما گاندی تحصیل کرده (مهندس) انگلستان بود که با بهره گیری از انقلاب فرهنگی اروپا، رنسانس دست به مبارزه مسالمت آمیز زد و برنده شد.
در الجزایر هم که پس از سالها آشوب و جنگ و خونریزی به نتیجه نرسید نهایتا با ایجاد جبهه آزادی بخش ملی با کمک روشنفکران و سیاستمداران و رهبری احمد بن بلا ّ به پیروزی های نسبی رسید.
در لهستان و چکسلواکی هم مردم در تغییرات سیاسی نقش آن چندانی نداشتند یا پاپ اعظم کمک کرد یا کسانی مانند لخ والسا و الکساندر دوبچک و کمک جامعه بین المللی بود.
برسیم به تحولات اجتماعی و انقلاب روسیه در سال 1917 که توسط لنین با درس گیری از مانیفست مارکس و انگلس در انگلستان فرموله شد و به کمک سخنران و حراف معرف و معمار انقلاب لئون تروتسکی همه گیر شد. نیروی انقلاب روسیه که حکومت تزار ها و خانواده رومانوف ها را سرنگون کرد سربازان بیسواد یا کم سواد ارتش تزاری بودند و از مردم عادی کوچه و بازار خبری نبود. بعد از پیروزی هم یک عده سود طلب و فاشیست مانند استالین میوه چینی کردند درست مانند دست آورد های انقلاب ایران. در انقلاب روسیه 20 میلیون انسان بیگناه به جوخه های اعدام استالینی گفتار و کشته شدند. البته 20 میلیون هم در جنگ جهانی کشته شدند.
در چین، مائو هم به کمک یک عده دزد (بندیت ها) و گدا گرسنه های خیابانی و با تبلیغ اینکه باعث و عامل گرسنگی شما پولدار ها و ارباب ها هستند و آنها را تشویق میکرد به انبار های برنج و آذوقه ه حمله و آنها را غارت کنند. یعنی در آغاز کار خبری از مردم در کار نبود. در انقلاب چین هم بیش از 100 میلیون انسان بیگناه کشته شدند. این جنایات کاران همان گداها و گرسنگان بقدرت رسیده بودند که درست مانند انقلاب اسلامی عمل نمودند.
در هر جای دنیا تحول اجتماعی عظیمی رخ داده مردم آغازگران نبودند و در آنها نقش و دخالتی نداشته اند.
مثال کشور هندوستان شاید کمک کند که بدانید گاندی را انقلاب و یا شورش مردمی سر کار نیاورد. مهاتما گاندی تحصیل کرده (مهندس) انگلستان بود که با بهره گیری از انقلاب فرهنگی اروپا، رنسانس دست به مبارزه مسالمت آمیز زد و برنده شد.
در الجزایر هم که پس از سالها آشوب و جنگ و خونریزی به نتیجه نرسید نهایتا با ایجاد جبهه آزادی بخش ملی با کمک روشنفکران و سیاستمداران و رهبری احمد بن بلا ّ به پیروزی های نسبی رسید.
در لهستان و چکسلواکی هم مردم در تغییرات سیاسی نقش آن چندانی نداشتند یا پاپ اعظم کمک کرد یا کسانی مانند لخ والسا و الکساندر دوبچک و کمک جامعه بین المللی بود.
انقلاب مشروطه خودمان هم دست آورد خبر های خوش
انقلاب فرهنگی و رنسانس از اروپا بود که فقط سه نفر معنی مشروطه را میدانستند. .
خلاصهِ تمام درد سر های بالا برای شما اینست که، برای بوجود آمدن تغییر و تحولات اساسی در جوامع بشری زیاد نمیشود روی نقش مردم کوچه و بازار حساب کرد و باید بدانیم که مردم همیشه در دقیقه های نود وارد میدان میشوند، نمونه آشوب و فتنه خمینی بود که با وارد شدن کارتر و کالاهان و ژیسکاردستن و هلموت اشمیت به صحنه پیروز شد.
خلاصهِ تمام درد سر های بالا برای شما اینست که، برای بوجود آمدن تغییر و تحولات اساسی در جوامع بشری زیاد نمیشود روی نقش مردم کوچه و بازار حساب کرد و باید بدانیم که مردم همیشه در دقیقه های نود وارد میدان میشوند، نمونه آشوب و فتنه خمینی بود که با وارد شدن کارتر و کالاهان و ژیسکاردستن و هلموت اشمیت به صحنه پیروز شد.
من هم مانند خیلی ها باور دارم که باید از نیروی
فکری سیاستمداران، روشنگران، فعالان غیر وابسته سیاسی و مبارزان اجتماعی بهره
گرفت.
یک فرد و یا یک حزب اگر هم به کمک توده های نادان و دزدان و سربازان کم سواد جامعه انقلابی را به ثمر برساند حتما به دیکتاتوری هار تری از قبل تبدیل میشود. حالا اگر کسی بیاید و از من برسد آیا من به نیروی مردمی برای محرکه های انقلاب یا تحول سیاسی در جوامع باور دارم یا نه، جواب من منفی است. محرکه ها و آغازگران همان الیت های خیر یا شر در جوامع هستند. ولی تمام کننده انقلاب ها مردمانی هستند که از انقلاب هیچ نمیدانند کما اینکه عکس "آقآ" را در ماه دیدند و اینک در ایران بر مسند قدرت ها نشسته اند و بر اسب های مراد سوار هستند.
خواهش میکنم، دیدگاه های خودتان را با احترام به عقاید همدیگر بنویسید تا من هم اگر به بیراهه رفتم راهنمائی شوم.
یک فرد و یا یک حزب اگر هم به کمک توده های نادان و دزدان و سربازان کم سواد جامعه انقلابی را به ثمر برساند حتما به دیکتاتوری هار تری از قبل تبدیل میشود. حالا اگر کسی بیاید و از من برسد آیا من به نیروی مردمی برای محرکه های انقلاب یا تحول سیاسی در جوامع باور دارم یا نه، جواب من منفی است. محرکه ها و آغازگران همان الیت های خیر یا شر در جوامع هستند. ولی تمام کننده انقلاب ها مردمانی هستند که از انقلاب هیچ نمیدانند کما اینکه عکس "آقآ" را در ماه دیدند و اینک در ایران بر مسند قدرت ها نشسته اند و بر اسب های مراد سوار هستند.
خواهش میکنم، دیدگاه های خودتان را با احترام به عقاید همدیگر بنویسید تا من هم اگر به بیراهه رفتم راهنمائی شوم.