مذهب و ملیت
مليت یا هویت ملی و مذهب دو مقوله کاملا
جدا از همدیگر هستند همانگونه که تمدن و فرهنگ راهشان را از هم جدا کردند. مذهب يک
خصوصيت تحميلی است که توسط شخصی بنا بر شرایطی درمکانی بنیان گزاری میشود و سپس
یا توسط زور شمشیر و لشکر کشی (اسلام) توسعه میابد و یا از طریق منطق انسانی و جملات
احساسی و نصایح پدرانه مردم پذیرای آن میشوند (زرتشت و بودا). ولی مليت یا هویت ملی يک خصوصيت اکتسابی است که
یک ملت بر مبنای آداب و رسوم و سنت های ملی و زبان مشترک یک قوم و نه یکنفر در
مکانی شکل میگیرد. بطور کلی بر این عقیده
استوار و پای بندم که یک قوم و یک ملت بدون مذهب می تواند زندگی کند ولی
بدون هويت هرگز یک ملت منسجم وجود نخواهد داشت. مذهب میتواند به انواع و اشکال
افراط و تفریط های مبتنی بر قرائت های گوناگون و بر داشت های شخصی دچار انشعاب و
تفرقه شود و موجبات چند دستگی طرفداران خود را در میان همان ملت فراهم کند مانند ادیان ابراهیمی و فرقه ها و شعبات
گوناگون در آنها و حاصل آن جنگ های داخلی بین مردمان همان کشور خواهد شد. هویت ملی
اما میتواند در تداوم تاریخی یک قوم و یا ملت نقشی اساسی داشته باشد و سالیان سال
ملت را دور حلقه کلیدی شعائر ملی خود نگهدارد. تاریخ ثابت کرده است که مردمان با
هویت ملی توانسته اند بخوبی و درآرامش کامل پذیرای سایر اقوام و ملیت های مهاجر
باشند که در صلح و صفا در کنار هم زندگی کرده اند. نمونه ها مهاجرین اروپائی در
زمان انوشیروان و تآسیس دانشگاه جندی
شاپور برای دانشمندان فراری از اروپا، پذیرا شدن آرامنه توسط شاه عباس صفوی. ولی مذاهب علاوه بر عدم تعامل با قبایل ساکن در
کشور خود هر گاه به کشور های دیگر هجوم آورده اند با زور اعتقادات خود را بر قوم
مغلوب تحمیل نموده و هر کجا با مقاومت روبرو شده اند دست به کشتار های خونین و قتل
عام زده اند. نمونه ها؛ کشتار های یهودیان در صدر اسلام و در عربستان آن زمان و حمله اعراب بر سه
امپراطوری آن زمان و البته جنگ های صلیبی.
مذهب با ناسیونالیزم ایرانی قبل از
اسلام. قسمت اول
در مقدمه این مبحث بطور خلاصه تفاوت و تقابل
هایی ما بین مذهب و ناسیونالیزم را در
زندگی انسانها بطور عموم به عرض دوستان میرسانم . سپس میپردازم به دوران های
تاریخی و چگونگی همگامی ناسیونالیزم بخصوص ایرانی با مذهب در زمانی که ناسیونالیزم
و هویت ملی ما ایرانی ها در اوج بود و در ادامه میرسیم به مرحله ای که چگونه حکومت های دینی و
مذاهب با هویت های ملی دشمنی ورزیدند. در تمام طول تاریخ واقعآ پر افتخار ما
ایرانی ها در دوران باستان و از بدو پیدایش حکومت ها چه آنها که سینه به سینه در
قصه های ما نقل شده اند و فردوسی بزرگ آنها را بشکل حماسی به نظم در آورده، و چه
حاکمیت های که در تاریخ ثبت شده اند، ناسیونالیزم ایرانی بطور چشم گیری حافظ هویت
ملی و سربلندی ما ایرانی ها بوده و همواره با مذهب هم آغوشی کرده و هیچگاه بر علیه
هیچ دین و مذهبی قد علم نکرده است . در افسانه های ایرانی و در شاهنامه که سند
هویت ملی ما ایرانی هاست و دوام و بقاء زبان و فرهنگ ما را تظمین نموده میخوانیم و
میدانیم که چگونه تمامی قدرت یک ملت در مشت درشت کاوه آهنگر متمرکز میشود و ایران
را از دست ستم ضحاک نجات میدهد . یا اینکه نیروی ملت آنچنان در گرز رستم انباشت
میشود که هر گاه نیاز به بروز آن است
تمامآ در نجات کیکاووس از دام دیوان بکار گرفته میشود و یا اینکه بیژن را از چاه قیر گون زندان
افراسیاب بیرون می آورد و در جنگ های رستم
با دیوان و ددان در هفت خوان و شکست تمامی آنها پادشاهی را که مظهر نماد و قدرت
ملی بوده است را در مسند قدرت مینشاند.
یک پرانتز کوچک – یکی از تفاوت های فردوسی با
مولانا در آنست که هر گاه پادشاهی به مشکلی بر میخورده است، فردوسی فورآ به سراغ رستم میرود ولی مولانا به
مسجد میدود تا آخوندی را برای خواندن دعا و کشف الاسرار به خانه پادشاه بیاورد.
نمونه داستان پادشاه با کنیزک
علاوه بر آنچه که از ناسیونالیزم ایرانی
در ایران باستان در متون فارسی و كتابها تاريخ ايران از دوران پيشداديان،
كيانيان، ماد ها و هخامنشیان و اشكانيان و
ساسانيان به شرح و تفصيل در آمده است هويت تاريخى ايران پيش از اسلام در بسيارى
از كتابهاى تاريخى نويسندگان عرب و ايرانى پس از اسلام نظير تاريخ طبرى، تاريخ
يعقوبى، تاريخ مسعودى، تاريخ یزدگردی،
فارسنامه ابن بلخى، اخبارالطوال دينورى و دهها مورخ
ايرانى و غير ايرانى بازتاب يافته است.
در طول تاریخ باستان به شهادت تاریخ و
تاریخ نویسانِ ایرانی و غیر ایرانی آنچنان که شرحش رفت، ایرانیان تنها ملتی بوده
اند که همواره یکتا پرست بوده اند و هیچ نشانی در تاریخ از بت پرستی ایرانیان
نمیتوان یافت. تنها انگی که اعراب سوسمار
خور و وحشی بعد از حمله به ایرانیها توانستند بزنند آتش پرستی ما را دلیل کفر و
الحاد دانسته که در این باره دوستان خواننده اطلاعات کافی دارند وشرح آن در این مقال هم نمیگنجد.
زرتشت هیچگاه خود را پیامبر فرستاده از
جانب خدا ندانست و آنچنان که خود در گاتها میگوید او خود بسوی
حقیقت و پاکی رفته و او بوده است که با اهتمام از سه اندیشه شگرف؛ پندار نیک، گفتار
نیک و کردار نیک به خدا رسیده است. زرتشت به عنوان پرچمدار دین بهی و نه مذهب آنچنان
در آغوش ناسیونالیزم ایرانی و بعد ها در جهان آن زمان جای گرفت که حیرت آوراست و
کسی را در تاریخ سراغ نتوان گرفت که ادعا کند زرتشت بغیر از راه نیکی به اهورا
مزدا خدای پاکی ها و نیکی ها رسیده باشد. توصیه میکنم به ویدئو کلیپ های بیل دانهیو کشیش از دین برگشته در باره زرتشت در یوتیوب مراجعه کنید.
توضیح کوچک اینکه دین با مذهب کاملآ
متفاوت است و همانطور که خود شاهدیم ادیان به مذاهب گوناگون تکه تکه شده اند که
این خود جنگ و ستیز بیشتری میان مذاهب را بوجود آورده و این خود افزون بر جنگ میان
ادیان ابراهیمی میباشد.
دین زرتشت آنچنان محبوب و مجذوب
ناسیونالیزم گردید که پادشاهان دوران زرتشت و بعد از آن همگی آنرا به عنوان دومین نماد
(پادشاه و دین بهی) از هویت ملی ایرانیان و در نزدیکی تنگا تنگ با قدرت پادشاهان
قرارش دادند. نحوه این سازگاری بین دین زرتشت یا آئین بهی با قدرت مردمی که در
حاکمیت ملی یا همان ناسیونالیزم ایرانی متمرکز شده بود به شیوه بسیار طریف در تمام کتب حتی غیر فارسی
جلوه نمایی میکند. این همزیستی و سازگاری دین ایرانیان باستان با ناسیونالیزم
ایرانی که هویت ملی ما را بوجود آوردند تا حمله اعراب به ایران در رفاقت و صداقتی
تنگاتنگ بوده است . این همزیستی آنچنان که در بخش بعدی از آن خواهیم گفت باعث شد
تا هر گاه که ناسیونالیزم ایرانی در صدر بوده است احترام به ادیان و مذاهب هم بوده
است که این خود بر عکس آنست که در حکومت های دینی دیده شده است. در حکومت های دینی
آنچنان که خمینی هم گفت "ملی گرائی خلاف اسلام است " ادامه دارد.