جمهوری
یا پادشاهی پارلمانی، کدامیک؟
بیش
از یک قرن است که ما ایرانی ها بر سر نظام حکومتی در ایران جر و بحث کرده و گاها
یقه همدیگر را هم گرفته ایم که جمهوری خوبست یا پادشاهی. زیاد در گیر ریشه های چند
هزار ساله تاریخی سلطنت که از چه زمانی شروع شدند نمیشوم. اما به گونه ای بسیار مختصرعرض میکنم که ما ایرانی
ها به گواهی تاریخ، دوران سلسله ماد ها را آغازی بر حکومت های پادشاهی در جهان میدانیم و با این
مقوله پادشاهی آشنایی کامل داریم. حتی اگر چند قدم به عقب تر از دوران ماد ها بر
گردیم برابر قول فردوسی بزرگ که در شاهنامه خود را سخنگوی دهقان معرفی میکند و از
دوران قبل از باستان حماسه های تاریخی را که سینه به سینه به او منتقل شده برای ما
به نثر شعر میکشد این دوران به زمان سلسه
های پیشدادیان و کیانیان میرسد به پادشاهی هوشنگ که آنرا به 6 یا 7 هزار سال پیش
تخمین میزنند و هوشنگ اولین پادشاه را معادل حضرت آدم در افسانه های دینی میدانند.
اما
در اروپا، اندیشه جمهوریخواهی برای نخستین باردریونان باستان و دردمکراسی آتن توسط
ارسطو براساس فلسفهٔ شهروندان آزاد با حقوق مساوی برای انتخاب شدن و انتخاب کردن
وبا حق قضاوت نمودن بناگذارده میشود و مسیر خود را تا به امروز با پیچ و خم های
فراوان طی کرده است. جمهوری های اروپایی از دل کتاب های دوران باستان و از درون
مجلس سنای آتن در یونان و بعد ها هم سنای رُم و بعد از انقلاب کبیر فرانسه بیرون
آمدند.
سردمداران
نظام حکومتی جمهوری در اروپا از ماکیاول شروع میشود و با استدلال های هویس، روسو،
منتسکیو و جان آدامز و سپس معاصرینی مثل فریدریش ون هیک، بنجامین کنستانت، جان
پوکوک، فیلیپ پوتی … ویژگی هایی بر آن
قائل میگردند که ابعاد انساندوستی جهوریخواهی
را متعالی میسازد
دوران
جمهوری ها در منطقه خاور میانه اما، سرنوشتی
شوم داشته و دارند. بدون تعصب و با توسل به واقعیت های موجود و رویکرد به منابع
تاریخی، موارد زیر به آگاهی شما آقای خشایار شا میرسد
جمهوری
های خاور میانه ای با وجود تمام موارد و سوابق و منابع موجود که د ر بالا ذکر شد از
دل کودتاهای خونین مصر و عراق و سوریه و لیبی و در قسمت شرقی تر در پاکستان و
آنگاه افغانستان در آمد و بدبختانه در نوع اسلامی اش با انقلاب خنجر و خون در ایران
جمهوری اسلامی شکل گرفت
توان
اندیشه و میدان دید تفکرمردمان را میبایست در مقایسه با شرایط زیست محیطی آنها بر
رسی کنیم تا دریابیم، آیا در کشورهای خاور میانه به دلیل وجود نظام های دیکتاتوری
موجود وکمبود منابع تعلیم و تربیت و رشد و ارتقاء توان تفکر و اندیشه مردمان کشورهای
منطقه قادر هستند حکومت جمهوری دموکراتیک و سکولاری را بر سر کار بیاورند و آنرا تبدیل به دیکتاتوری
های آخوندی و صدام حسینی و حافظ و بشار
اسد و قذافی و بوتو و ببرک کارملی نکنند؟
اگر
این توان و هوش و ذکاوت را در مردمان کشور های منطقه سراغ داریم آیا میتوان با
همان منطق و تعبیر و تفسیر بر این باور بود که همان مردمان قادر خواهند بود نظام پادشاهی پارلمانی داشته
باشند که شاه در آن قدرت اجرایی نداشته باشد و اداره امور مملکت و حاکمیت را بدست نخست
وزیر و دو قوه قانونگزاری و قضائیه سپرد تا برمحتوای دموکاتیک آن نظام نظارت کنند
و اجرای قوانین را بطور عادلانه اجرا نمایند.
بطور
خلاصه تر، اصطلاح یک بام و دو هوا را پیش رو قرار دهیم که یک جا مردم قادر هستند
که حکومت جمهوری با محتوای دموکراتیک داشته باشند، در جای دیگر همان مردم توانایی
داشتن حکومت پادشاهی پارلمانی با محتوای دموکرتیک را ندارند.
در
تاریخ 70 ساله بعد از جنگ جهانی دوم و فروپاشی امپراتوری عثمانی، پادشاهی های سوریه و عراق و اردن و عربستان،
کویت، بحرین و تونس و الجزایر و مراکش تشکیل شدند. جمهوری های اسرائیل و لبنان هم
در بین سالهای 19545 تا 1950 تشکیل شدند. در میان دو کشور با سیستم جمهوری تنها
اسرائیل راه دموکراسی را طی نمود و لبنان هیچگاه حاکمیت واحد و منسجمی نداشته است.
در
کشورهای خاور میانه و شمال آفریقا و حوزه خلیج فارس؛ لیبی، تونس، الجزایر، مصر،
سوریه و عراق با کودتاهای نظامی به حکومت های جمهوری دیکتاتوری تبدیل شدند و
تقریبا مادام العمری شدند. کشورهای اردن و مراکش وعربستان و بعدا کویت و بحرین و
امیر نشینان حوزه خلیج فارس هم با نظام های پادشاهی راهی میان دموکراسی و سنت
گرایی دینی راطی نمودند که در ماهیت و محتوا به مراتب دموکرات تراز کشورهای کودتا زده با نظام های جمهوری بودند.
نتیجه اینکه نظام های جمهوری در کشور های مناطق
ذکر شده سرنوشتی خونین و سیستم های دیکتاتورتر در مقایسه با کشور های نظام پادشاهی
در مناطق مذکور داشته اند که اگر جمهوری های پاکستان و افغانستان و کودتا های این
دو کشور را هم اضافه کنیم سرنوشت جمهوری ها بسیار اسف انگیز و خونین تر میشود و برغصه
قصه ما میافزاید.