کمکم
کن
هزار
دست به سویت دراز کردم
دریغ
از یک انگشت که به من نشانه بگیری
دستم
را بگیر
هزار
بار صدایت کردم
ای
وای که یک بار نشنیدی
به
فریادم برس
هزار
دیده به راهت گذاشتم
افسوس
که یک قدم بر چشم من نگذاشتی
به
دیدارم بیا
هزار
ثواب کردم که به هیچ نوشتی
یک
گناهم را به هزار رقم زدی
مرا
ببخش
هزار
بار برایت مردم و زنده شدم
دریغ
از یک نفس مسیحایی که بر من ندمیدی
به بالینم بیا
هزار
گام بسوی تو آمدم
هیهات
از یک نیم نگاه
در
آغوشم بگیر
هزار
بار به نازت نیاز کردم
دریغ
که حاجتم بر آورده نشد
شفایم
بده
هزار
قصه برایت نوشتم
تو
اما، غصه هایت را هم از من دریغ کردی
یک عمر به انتظار تو نشسته ام
افسوس
از یک دیدار سر پایی
و هنوز مشتاق دیدارتم
کمکم
کن
دستم
را بگیر
نگاهم
کن
جوابم
را بده
پاییز
2016
No comments:
Post a Comment