Jun 2, 2018

بمناسبت روزهای پرغم و اندوه بهمن 57 - یاد آوری ریشه ها وشکل گیری انقلاب اسلامی


بمناسبت روزهای سخت بهمن 57

یاد آوری ریشه ها وشکل گیری انقلاب اسلامی
دوستان، اندر مطالعه و یاد آوری و ریشه یابی شکل گیری انقلاب اسلامی به در هایی زیادی زدم. خلاصه را خدمت شما عزیزان عرض میکنم و منابع را هم از چند محقق و جامعه شناس و سیاسی کار و شاعر به نام های؛ ایرج امینی، مجید تفرشی، داریوش همایون و عباس میلانی و هوشنگ نهاوندی و شاعر خوبمان اسمائیل خویی نقل میکنم. این آقایان و خیلی از جماعت ضربت خورده از انقلاب اسلامی قبل از اینکه به شاه بپردازند که مقصر بود رفتند دنبال روشنفکران جامعه و یقه آنها را گرفتند.
در شرح قضایا میخوانیم که روحانیت همواره تشکیلات آخوندی و شبکه های تبلیغاتی خود را از کوره دهات ایران بگیرید تا مسجد الجواد و حسینیه ارشاد دایر کرده بود و از آنها بدرستی استفاده کردند. چه آنجا که تشخیص دادند و توسط فدائیان اسلام ترور کردند و چه زمانی هم که تشخیص داده شد که بخش بوروکرات و تکنوکرات جامعه را هم به میدان بیاورند رفتند کراوات را بگردن علی شریعتی انداختند و به حسینیه ارشاد آوردند و با "تلویزیون مدار بسته" که اسم دهن پر کنی بود جوانان و دانشجویان را بدنبال خود کشانیدند. خر هایی را هم مانند جلال آل احمد و همپالگی هایش را پالان کردند و براه افتادند.
روشنفکران ملی گرا اما، بعد از جریانات 28 مرداد با شاه دشمنی و عنادی را شروع کرده بودند که میخوانید و میدانید. در تمام نوشته های افرادی که اسامی آنها در بالا ذکر شده آمده است که،  شاه تا سال 1340 در چندین مورد به جبهه ملی ایران روی آورد و تقاضای همکاری کرد که در هر موردی جبهه ملی دست رد را بر سینه شاه زد.
سران همیشه خائن حزب توده هم که فرار کرده بودند و شعرا و نویسنندگانی هم که بصورت 80 در صدی طرفدار حزب توده و یا جبهه ملی بودند از شاه قهر کرده بودند. روشنفکران چپ که نتیجه ازدواج نا میمون ملی گراها و حزب توده بودند مانند فداییان خلق و طرفداران چین هم معتقد بودند "مذهب رو نما است و اقتصاد پایه است"، مذهب افیون توده هاست و باید زیر بنا را چسبید و در تئوری هایشان مذهبی ها را متحد توده های مردم میدانستند. شاه هم که تمام مبارزه خودش را گذاشته بود با شوروی و فکر میکرد روحانیت نهایتآ طرفدار ایشان است زیرا تا سال 1339 که بروجردی زنده بود شاه هفته ای یک بار را با ایشان ملاقات میکرد.
در اینکه صحنه سیاست ایران خالی از روشنفکران ملی و درون حکومتی بود تردیدی وجود ندارد. دکتر اسمائیل خویی که قبل از انقلاب از طرفداران جریانات چپ بود میگوید "اگر من در آن زمان خرد امروزی ام را داشتم با شاه نمیجنگیدم" ایشان میگویند شاه اهل معامله و چانه زدن بود، میگوید قوانین شاه زمینی بودند و قابل تغییر ولی قوانین خمینی و جمهوری اسلامی همگی الهی هستند و جای چانه زدن ندارد.
در نهایت تمام کاسه کوزه ها را بر سر شاه شکستند تیشه را به ریشه تاریخ کشورمان زدند ک امروزه همه آنرا یک خود کشی دسته جمعی میدانند. "روشنفکران انقلابی" قبل از انقلاب زمانی هم که به صجنه آمدند تمامآ رفتند زیر عبای ملا، و طرفداری از خمینی. شب های شعر انستیتو گوته را در سال 1356 یادتان هست؟ نامه بختیار و سنجابی و فروهر و سران جبهه ملیِ که از پرده بدرون آمده را در خرداد 57 بخاطر دارید؟ اینها کسانی بودند که زودتر از آن میتوانستند با شاه آشتی کنند و دست در دست هم و از درون حاکمیت شاه را به گوشه "سلطنت کند و نه حکومت" بکشانند.
برابر نوشته های آقایانی که نامشان در بالا ذکر شد بیشترین گناه بگردن روشنفکران جامعه بود. آخر کسی که آمده بود تا شاه را سرنگون کند و حکومت کمونیستی در ایران ایجاد نماید که خود از توکران سر سپره به کمونیسم جهانی بودند و تولد استالین را جشن میگرفتند و شاه را نوکر آمریکا مینامیدند که دوست مردم ایران نبودند. این حرف را در آن زمان که نمیشد گفت ولی حالا که دیگر خیلی دیر شده میشود گفت. مجاهدین خلق هم ماری در آستین جمهوری اسلامی شدند که بعدا بازوی مسلح خمینی شدند. شاه چگونه میتوانست با آنها دست همکاری بدهد که میگفتند تو باید از حکومت ساقط شوی تا ما جای تو بنشینیم. هیچ راه سازشی از طریق جریانات مسلح و انقلابی به شاه پیشنهاد نشد تا اینکه آخوند ها با بکار گیری شبکه های خود رهبری مردم خروشان در خیابان را بدست گرفتند که دیگر خیلی دیر شده بود.
دوستان بخاطر دارید که وقتی پرویز نیکخواه و کوروش لاشایی که از کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور به ایران آمده بودند تا به تبعیت از انقلاب چین در ایران هم انقلاب دهقانی راه بیاندازند؟ گفته شده بعد از دستگیری، شبی آنها را به کاخ نیاوران آوردند و در ملاقاتی با شاه هر دوی آنها پذیرفتند که بخدمت حاکمیت در بیایند و مثلآ به کشور خدمت کنند و شاه هم به آنها این امکان را داد.
مثال ها و موارد زیادی وجود دارد که نشان میداد با شاه میشد چانه زنی کرد ولی با خمینی نشد که نشد.
من طرفدار بدون قید و شرط خدمات و آبادانی پادشاهان پهلوی هستم ضمن اینکه مشگلات زیادی را هم در مملکت داشتیم. ولی انتظار اینکه چرا رضا شاه و یا محمد رضا شاه برای مملکت ما دموکراسی نیاوردند و گفته شود آخوند ها را اشتباهات شاه بر سر کار آورد درکی به غایت غلط از اجتماع و نقش آنسانهاست. در گجای دنیا یک نفر برایی مردم یک کشور دموکراسی آورده که رضا شاه نیاورد. دموکراسی سازی که کار یکنفر و صد نفر نیست.
مگر رنسانس اروپا را فقط کوپرنیک و گالیله و سیسرو و مارتین لوتر و ژان ژاک روسو و ولتر و ناپلئون بوجود آوردند که تازه هر کدامشان یک لشگری از روشنگری بودند. چگونه میتوان انتظار داشت چرا رضا شاه برای ما دموکراسی نیاورد و یا فقط شاه باعث شد که حکومت آخوند ها دایر شود. . روزی که ما ملت انتقاد پذیری را بر خود پذیرفتیم و روزی که ما توانستیم عینک های تعصب فکر و اندیشه را از چشمانمان برداریم و اگر قضاوت میکنیم حتمآ مستند و مستدل بر واقعیات باشد آنروز روز آغاز خوشبختی ماست.
گناه "روشنفکران انقلابی" این بود که نتوانستند رهبری مردم بی سواد مذهب زده را بعهده بگیرند لاجرم خود دنباله روی آخوند ها و مردم شدند. فدائیان خلق در تظاهرات ملیونی بود که با پرچم داس و چکش در میان تظاهر کنندگان بودند و شعار درود بر خمینی میدادند و میگفتند تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست, سپاه پاسداران را مسلح کنید.
در روز نماز عید فطر در تپه های عباس آباد روشنفکران تا صف دهم مردم را تشکیل میدادند که رهبری مذهبی خمینی را پذیرفته بودند چون خودشان به تنهایی کاری از پیش نمیبردند.
به نظر من متحد اصلی روشنفکران حاکمیت و در راس آن شخص شاه بود نه مذهبی ها که دیدیم چه بر سر ملی و فدایی و مجاهد آوردند. این را که امروز همه میدانند که شاه بیشتر میتوانست دوست روشنفکر ها باشد تا خمینی . شاه به نیروی روشنفکر نیاز داشت، به آنها حق و حساب میداد ولی خمینی بعد از سرنگونی بازرگان همه را از دم تیغ گذراند. اینجاست که باید گفت روشنفکران جامعه خیلی بیشتر از شاه مقصر هستند.
حاج سید جوادی در نشریه جنبش به تاریخ هفتم بهمن‌ ماه1357 نوشت:
وقتی امام خمینی بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید «امام می‌آید، با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، با عصای موسی، با هیأت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشت ‌های سرخ شقایق را می ‌پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد میکند. وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید. دیگر کسی به در خانه خود قفل نمیزند، دیگر کسی به باجگزاران باجی نمیدهد، مردم برادر هم می‌شوند و نان شادی ‌شان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم میکنند. دیگر صفی وجود نخواهد داشت، صف ‌های نان و گوشت، صف ‌های نفت و بنزین، صف ‌های مالیات، صف ‌های نام‌ نویسی برای استعمار، و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند میزند. باید امام بیاید تا حق به جای خودش بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند"
دیدیم که در روزهای آخر که خیلی دیر شده بود شادروان دکتر بختیار با دیدی متفاوت از رفقای جبهه ملی اش خطر را حس کرد و مسئولیت نخست وزیری را پذیرفت ولی خیلی دیر شده بود.
روشنفکران جبهه ملی به جای قهر کردن از شاه و بریدن از مردم میبایست در صحنه میماندند چون هر گاه که ملی گرایان در صحنه مبارزات مردم ایران بودند روحیانیت جایی در میان مردم نداشته است. نمونه ها را در انقلاب مشروطیت دیدیم که شیخ مرتجع فضل الله نوری را مردم بدار آویختند و همچنین در تمام 12 سال اولیه سلطنت محمد رضا شاه از 1320 تا 1332 تمامی قدرت روحانیت در دست کاشانی، بهبهانی و بروجردی بود که هر سه از طرفداران شاه بودند و مصدق مرد سیاست آن سالها یکه تاز میدان بود. در هر دوره ای که ملی گرایان در صحنه سیاست بوده اند روحانیت صحنه را هم به ملی گریایان و حتی به شاه باختند زیرا در تاریخ 400 ساله ایران ثابت شده است که ایرانیان بیشتر ملی گرا هستند تا اینکه مذهبی. جبهه ملی بزرگترین خطا را کرد که با مردم هم قهر کردند چون روزهای آخر حکومت شادروان دکتر مصدق، مردم پشت مصدق را خالی کردند که البته بخاطر خطاهای خودش بود و تبلیغات زهر آگین کاشانی و بهبهانی و بروجردی بر علیه وی.
دوستان اگر ما بتوانیم در این مباحثات به یک نقطه مشترک برسیم و قبول کنیم که دلایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی حاصل مجموعه ای از همه اشتباهات عوامل داخلی و فشار های خارجی (کنفرانس گوادالوپ) بود و تنها شخص شاه و مجاهد و فدایی مقصر نبودند کار بسیار بزرگی انجام شده است. در اینصورت تمام این نیرو های داخلی باید از مردم ایران عذر خواهی کنند و دست در دست هم برای درست کردن شرایط جامعه فکری اساسی بنمایند. باید متحد شویم و دست اتحاد و همکاری بسوی هم دراز کنیم حتی اگر سردار سپاه  جدا شده از رژیم اسلامی باشد بشرطی که دستش بخون مردم ما آغشته نباشد و دزدی هم نکرده باشد.
به امید آزادی ایران و سر بلندی برای ایرانیان.


No comments:

Post a Comment