آیا این درست است که ......
اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع جمعی ترجیح می دهند.
با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع جمعی ترجیح می دهند.
با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
در معرفی خود "شکسته نفسی"
میکنیم ولی در ادعا کردن بی نظیریم.
به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی نمی کنیم.
در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که اینده را فراموش می کنیم.
از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران موقتی هستیم.
دیگران را عامل شکست خود میدانیم و عقب ماندگی مان را توطئه انها میپنداریم
به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع انها هیچ اقدامی نمی کنیم.
در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که اینده را فراموش می کنیم.
از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران موقتی هستیم.
دیگران را عامل شکست خود میدانیم و عقب ماندگی مان را توطئه انها میپنداریم
در گذشته زندگی میکنیم بدون درس گیری از
تجارب آن در عالم تخیل برای خود آینده میسازیم.
دائما دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان هرگز به انها عمل نمی کنیم.
همیشه اخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما ملا و فقیه!
هنگامی که به هدف مان نمی رسیم، ان را به حساب سرنوشت و قسمت و خدا و دین و بد بیاری می گذاریم، ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل ان نمی پردازیم.
به مرده هایمان بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
غربی ها و بعضا دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان می شناسند.
که کوزه گر از کوزه شکسته اب می خورد.
فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل بی خردی خود بیمه می کنیم و واقعآ هدف کمک به دیگران نیست و میگوییم "صدقه سر بچه هایم"
برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن اخر کار استخاره می کنیم و صلوات میفرستیم.
همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
دائما دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان هرگز به انها عمل نمی کنیم.
همیشه اخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما ملا و فقیه!
هنگامی که به هدف مان نمی رسیم، ان را به حساب سرنوشت و قسمت و خدا و دین و بد بیاری می گذاریم، ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل ان نمی پردازیم.
به مرده هایمان بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
غربی ها و بعضا دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان می شناسند.
که کوزه گر از کوزه شکسته اب می خورد.
فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل بی خردی خود بیمه می کنیم و واقعآ هدف کمک به دیگران نیست و میگوییم "صدقه سر بچه هایم"
برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن اخر کار استخاره می کنیم و صلوات میفرستیم.
همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
از عذر خواهی کردن در مقابل اشتباه شدیدا
معذوریم و آنرا کسر شان خود میدانیم.
چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم و نردبان را از زیر پایشان میکشیم.
در مدیریت یک سازمان زور و برتری مقام را به درایت و کاردانی ترجیح می دهیم.
وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به انها احترام بگذارند.
اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند و از تملق گو و تملق پذیر هستیم.
اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی،سیم کشی و غیره صد ها جای آن را خراب می کنیم.
وعده دادن و عمل نکردن به ان یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از ان حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.
چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم و نردبان را از زیر پایشان میکشیم.
در مدیریت یک سازمان زور و برتری مقام را به درایت و کاردانی ترجیح می دهیم.
وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به انها احترام بگذارند.
اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند و از تملق گو و تملق پذیر هستیم.
اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی،سیم کشی و غیره صد ها جای آن را خراب می کنیم.
وعده دادن و عمل نکردن به ان یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از ان حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.
که 2500 سال تاریخ داریم با دو ساعت
تآخیر در ملاقات و میهمانی هایمان.
حسادت و چشم و هم چشمی و رقابت را بر
مهرورزی، رفاقت و همفکری ترجیح میدهیم.
آیا واقعآ ما این چنین هستیم؟
No comments:
Post a Comment