نيم نگاهی بر عوامل عقب افتادن شرق
از تمدن غرب
علی
کريمی دالاس نوامبر 2004
در
اين نوشتار روی سخن به دلايل عقب افتادن شرق از تمدن جهانی ميباشد که بحث در باره
آن بعد از وقوع فاجعه بهمن 1357
بيشتر از هر زمان ديگر مورد توجه کارشناسان ايرانی قرار گرفته و در اين بررسی از
منابعی که در زير آمده بهره های فراوان گرفته شده است. برای ياد آوری و ورود به
بحث اصلی ابتدا ميبايست بر گرديم به دوره های پيشين تاريخ و نگاه کنيم به بر رسی
های انجام شده در تحولات تاريخ زندگی انسان شرقی دردوره های تمدن باستانی.
آغاز
حرکت
پژوهشگران ودانشمندان علم باستان شناسی وعلوم طبيعی
بر اين گفتار همسو وهم رای هستند که حدود 100 هزار سال پيش انسان تکامل يافته از
نسل ميمون هموسوپين در مکانی از مرکز قاره آفريقا مسافرت خود را بر روی زمين آغاز
کرد. اين دانشمندان همگی بر اين رای آگاهی می دهند که دسته ای به سوی شمال
شرق(عراق و ايران) و گروهی به جانب شمال
غرب (مصر) روانه شدند و گروهی دل را به دريا زدند و از کشور های آمريکای جنوبی در
مکان امروزی مکزيک در 1200 سال
ق.م سر در آوردند.
پژوهشگران
و زمين شناسان بر اين باورند که 30
هزار سال بطول انجاميد تا انسان مسافر از قاره آفريقا در حدود 11
هزار سال پيش از ميلاد در مکان امروزی ميان_ رودان (بين النهرين) جايی ميان دو رود
دجله و فرات در شمال عراق امروزی و در ساحل غربی رود دجله اولين کلنی ها را تشکيل داده و زندگی گله داری و بعد ها کشاورزی
خود بر روی کره زمين را آغاز کردند. اين مهاجرت همزمان است با آخرين دوره يخبندان
در کره زمين که در حدود 14000
سال پيش آغاز شد ودر حدود 10000
سال پيش پايان يافت. با پايان يافتن دوره يخبندان شرايط آب و هوای گرم و مرطوب در
فلات قاره ايران آغاز ميشود و بميزان بارندگی افزوده ميشود. گفته ميشود در اين
مکان بود که انسان ژن سفيد را بخود ميگيرد و رنگ تيره و سياهی پوستش به علت آب و
هوای معتدل به خصوص درمناطق شمالی تر دجله و فرات
به سفيدی ميگرايد. قبايل و دسته هايی
با ژن سفيد از همين مکان راهی شمال غرب ميشوند که بعد ها سر از کشور های اروپای
شمالی و مرکزی در می آورند.
گر
چه نطفه های اوليه تمدن های بشری در مکان ميان رودان گذاشته مي شود و سومری ها در
اين مکان با اختراع خط، در حدود 3500
سال قبل از ميلاد مسيح آغازگر تمدن بشری ميشوند، ولی مسافرت قبايل و تيره های انسانی از ناحيه
ميان رودان همچنان ادامه پيدا ميکند به شکلی که؛ دسته ای به سمت شبه قاره هند
ميروند و تمدن های اوليه کناره های غربی رود سند را در 2800 تا 1800
سال ق.م بنيانگذاری ميکنند، گروهی به جانب شمال غربی روانه ميشوند که بعد ها سر از
کشور های اروپای امروزی و اسکانديناويا در می آورند و تباری هم به شمال شرق روانه
ميگردند که بعد ازعبور از روسيه و مغولستان در حدود 2000 سال قبل از ميلاد و زمانی نزديک تر
در چين و ژاپن ساکن می شوند.
Fertile Crescent نواحی حاصلخيز ميان رودان که بعد ها به جلگه هلال حاصلخيز معروف ميشود بخش گسترده ای
از نواحی شمالی زمين های موجود ميان اسرائيل، ساحل رود اردن، سوريه، لبنان، عراق و
قسمتهای جنوب شرقی ترکيه و غرب ايران را شامل ميشود.
وقتی
سخن از تمدن بشری به ميان مي آيد، با مراجعه به منابع مختلف، دانش جامعه شناسی سه
تقسيم بندی مجزا ولی در ارتباط با هم ديگر از تمدن را پيش روی ما قرار می دهد.
Classical
Civilization تمدن های باستانی يا
اين
تمدن از آغاز شکل گيری جوامع متمدن اوليه تا اوايل قرن پنجم ميلادی ادامه داشته
است. در اين دوره تاريخی شرق بخصوص ايران پرچم دار تمدن زمان بوده است هم چنان که هگل
در کتاب عقل تاريخ ميگويد " تاريخ
جهان از شرق به غرب سير ميکند" و بنظر او اگر چه اروپا غايت مطلق تاريخ است،
آسيا و بخصوص ايران سر آغاز تاريخ است،
بنظر هگل، تاريخ جهان با امپراطوری پارسيان آغاز شده و پارسيان نخستين قوم متمدن
تاريخ هستند. هگل سير تحولات تاريخی در غرب را تداوم تفکر و تمدن پارسيان ميداند.
در ميان تمدن های باستانی سه نمونه آن يعنی تمدن بين النهرين، تمدن کناره غربی رود
سند و تمدن کناره رود نيل بسيار بارز و
مورد توجه دانشمندان علوم انسانی قرار گرفته است.
Middle Age Civilization تمدن های قرون وسطايی
اين
تمدن از پايان امپراطوری روم يعنی اوايل قرن پنجم ميلادی مقارن با حکومت ساسانيان
در ايران شروع ميشود و تا قرن 15
يعنی انقراض امپراطوری های بزرگ و آغاز پادشاهی های کوچک و ملی در اروپا ادامه
ميابد. توجه داشته باشيم که در اين دوران تاريخی است که بنا بر دلايلی که شرحش را
در ادامه اين مطلب ميخوانيد غرب بر شرق پيشی ميگيرد و تراژدی های بزرگ در زندگی های شرقی آغاز ميشود.
يا تمدن مدرن ميباشد. Modern Civilization سومين تمدنی که در لايه
های تاريخ از آن نام برده
اين
دوره از تمدن با ظهور اختراعات واکتشافات انسان شهر نشين و با آغاز انقلابات صنعتی
در نيمه های پايانی قرن پانزدهم شکل گرفته که هر کدام ازما شاهد نمودار ها و تغيير و تحولات آن بوده و هستيم.
از آنجايی که شرقی ها در طول شکل گيری تمدن قرون
وسطايی قافيه را به غربی ها باخته بودند و از قافله تمدن عقب افتاده بودند در
نتيجه ما کمتر به پيچ خم های تاريخی شرق در تمدن مدرن ميپردازيم.
ولی
قبل از آن ضرورت دارد تا تعريفی را که جامعه شناسان از تمدن باستانی ارائه داده
اند به آگاهی شما خواننده گرامی برسانيم. گفته شده، "جامعه متمدن، جامعه ايست
پيچيده که در آن مردمان نسبتا زيادی در مناطق آباد و پيشرفته، بعضا شهری، زندگی ميکنند و از شيوه های کشاورزی ساکن
استفاده مينمايند.
و
قدرت حيوانات برای بارور در اينگونه جوامع انسان از ابزار و فنون کشاورزی کشاورزی،
کردن کشاوزی بمنظور توليد اضافه استفاده مينموده
. اين نوع زندگی کاملا با شيوه های زندگی قبيله ای/عشيره ای که در آن مردم در
مجموعه های کوچکتر زندگی ميکنند و همواره از مکانی به مکان ديگر جا بجا ميشوند
تفاوت بسيار دارد. در زندگی های ما قبل کشاورزی يعنی دامداری، انسان برای پيدا کردن مراتع سر سبز و گرمسيری و به
منظور تهيه خوراک حيوانات که عمده ترين منبع در آمد و ارتزاق بشمار ميرفته همواره در
حرکت بوده که اين جا بجايی فکر و انگيزه سازندگی
را در انسان از بين ميبرد . در زندگی قبيله ای همچنين از قدرت حيوانات فقط برای حمل بار در کوچ های فصلی استفاده مي شده
است. برای کوتاه کردن کلام در اين نوشتار به سه دليل عمده عقب
افتادن تمدن شرق از تمدن غرب ميپردازيم.
فقر
زمين؛ کم آبی و خشکسالی
زمينی
که در آن زندگی ميکنيم منبع و مرکز تمام ثروت های دنيای پيرامون ماست و باور دارم
که همه چيز از زمين سر در مياورد، چه تعداد مردمانی که از زمين داری وزمين خواری و
زمين بازی به ثروت های کلان رسيده اند بخصوص که اگر زمينی داير و بارور باشد. در
بخش ابتدايی به آگاهی شما خواننده گرامی رسانيديم که با پايان يافتن آخرين دوران
يخبندان کره زمين در حدود 10000
سال پيش شرايط آب و هوا در فلات قاره ايران بزرگ گرم و مرطوب ميشود و بميزان
بارندگی ها افزوده ميشود به طوری که در حدود 5500
تا 6000 سال پيش ميزان بارندگی
به حد اکثر خود يعنی حدود 4 تا 5 برابر ميزان متوسط امروزی بوده است. در اثر اين بارنگی های ممتد آب درياچه های بالا
می آيد و به بالا ترين سطح خود ميرسد و تمامی چاله ها، کويرها، دره ها و آبراه ها
پر از آب ميشوند. اين شرايط همزمان با دوره ايست که در اساطير ملل مختلف با نام
طوفان نوح از آن جمله در اساطير ايرانی با نام توفان عصر جمشيد از آن ياد شده است.
افزايش بارندگی و بالا آمدن رودخانه ها پس از دوران آخرين يخبندان بار ديگر در
حدود 4500 سال پيش شدت ميگيرد،
اما بزودی بارندگی ها پايان ميابد و در حدود 4000
سال پيش خشکسالی و دوره گرم و خشکی آغاز ميشود که در زمانی مثل 3800 سال پيش به اوج خود ميرسد. اين دوره
مصادف است با جابجايی بزرگ تمدن های باستانی در فلات ايران و افول و خاموشی بسياری
از سکونت گاه ها، شهر ها، و روستاهای باستانی ايران.
با بر رسی اوضاع جغرافيايی ايران بخصوص در دوران
شکوفايی تمدن های باستانی و با توجه به ازدياد جمعيت در دوره های مختلف تاريخ آن
زمان در ميابيم که مشکل کمبود باران های موسمی و کم آبی و آماده نبودن شرايط زمين چه
بشکل کوهستانی آن و يا کويری در مناطق مرکزی، عرصه زندگی کشاورزی به ساکنان را تنگ
و تنگ تر نمود تا اينکه انسان های ساکن مناطق را بفکر احداث قنات بمنظور استفاده
از آبهای زير زمينی انداخت. احداث قنات ها، قدمتی دو هزار ساله دارد که با در نظر گرفتن
تاريخ تشکيل اولين کلنی ها در مناطق بين النهرين که به 11000 سال پيش از ميلاد مسيح برميگردد ميتوان نياز انسان
به آب بيشتر را بدليل ازدياد جمعيت دريافت نمود. کم آبی ناشی از نبودن باران فقر
زمين را بدنبال آورد و قابل کشاورزی نبودن زمين خود از دلايل عمده عقيم ماندن
کشاورزی و کمبود توليد اضافی را همراه داشت. در تاريخ تکامل زندگی انسان و مطالعه
دوره های تاريخی ميخوانيم که توليد اضافی در کشاورزی های بارور باعث رونق تجارت در
بازارميشود و اقتصاد بازرگانی را به دنبال خود مياورد. در اين مرحله است که انسان
برای فروش اضافه توليدات کشاورزی راهی بازارهای تجاری ميشود و در نتيجه داد وستد
های کالايی اولين سنگ بنای زندگی های شهری و شهر نشينی در شکلی کامل تر را روی هم
ميگذارد. در اين شرايط و اوضاع اجتماعی که مقداری از نيروی کار اضافی از کار
کشاورزی صرف مقاصد تجاری ميشود راهی تازه بسوی پيشرفت و تکامل اجتماعی گشوده ميشود
و جاده را برای ورود به مراحل پيشرفت بسوی ادوار تجارت آزاد و بعد ازدياد سرمايه
های ملی ودر نهايت صنعتی شدن جوامع باز و بعد هم هموار ميکند.
اما
در شرق عموما و در ايران ما بخصوص اين اتفاق نيافتاد و کم آبی و فقر زمين، مادر تمام دردهای اجتماعی ما شد، اتفاقات ديگر
از قبيل حمله پی در پی قبايل وحشی و پذيرش و يا قبول به زور نوعی از عقب افتاده
ترين مذاهب که شرحش در زير خواهد آمد مزيد بر علت اصلی شد که همانا فقر زمين
ميباشد. زمين لرزه های ويرانگر، کشتارهای
جمعی و گسترده و خشکسالی ها مزمن همگی ويرانی کشاورزی و خشکی قنوات را به دنبال
خود آوردند و به ايراني متمدن صده های ابتدايی ميلادی مجال توليد اضافی که هيچ،
بلکه فرصت توليد کافی و لازم محصولات کشاورزی را برای تهيه خوراک سکنه آنزمان را
هم نداد. در ايران اما نه از توليد اضافه خبری بود و نه از جدا شدن نيروی کار
اضافی از بدنه کشاورزی برای ورود به بازار های تجاری . اگر نيرويی از کار بر روی
زمين جدا و به بازار ها روانه شد نه برای
فروش توليد اضافه محصولات کشاورزی بلکه برای بيگاری و فروش نيروی کار ارزان بخاطر
گذران زندگی بخور و نمير بود. از آنجا که احداث قنات ها نيروی کار جمعی را ميطلبيد
و نگهداری و لايروبی وتعمير آنها در توان مالی بخش های خصوصی و بخصوص افراد نبود و باز به دليل
عمومی بودن استفاده از آب قنات ها اعمال مالکيت های کوچک وخصوصی امکان پذير نبود،
لذا نظارت های دولت مرکزی و در نهايت
ايجاد مالکيت های بزرگ را اجتناب نا پذير ميکرد. نياز زمين به آب و وجود مالکيت
های بزرگ و زورمندان بر قنات ها يا بطور
کلی بر آب، پای انسان (رعيت) را به زمينی
که بر روی آن کار ميکرد و متعلق به مالک (ارباب) بود به بند کشيد و هيچ گونه امکان
ديگری برايش باقی نگذاشت. چنانچه مالک بزرگ تصميم به اخراج رعيتی از منطقه تحت
فرمانروايی اش ميگرفت بجز آوارگی و دربدری و گاه در مقام گدايی و دوره گردی راهی برای
امرار معاش رعيت اخراج شده وجود نداشت. مالکيت های عمده بر آب و لاجرم زمين های
مزروعی تماما در دست دولتمردان متعلق به يک قبيله و تبار بود و امکان کار بر روی
زمين برای رعيت رانده شده در جايی ديگر عملا وجود نداشت. در اين اوضاع و احوال حتی
حيوانات و بخصوص گاوان نر که از آنها در امور شخم زنی و آيش زمين استفاده ميشد
ارزشی بيشتر از رعيت ها پيدا کرده بودند که اين خود در برآورد ارزش زمين برای خريد
و فروش بسيار تعييين کننده بود. امر اخراج رعيت از کار بر روی زمين که متعلق به
خان بزرگ بود در دوران سلطه مذهب و باورهای دينی، فرد مطرود را به مشاغلی از نوع طالع بينی،
رمالی، دعانويسی و سر کتاب باز کنی وادار نمود . محدود بودن زمين های قابل کشت و
اضافه بر آن کم آبی و يا خشکسالی امکان هر گونه تحرک و جابجايی انسان متمدن آنزمان
را محدود و در مواردی بسيار غير ممکن مينمود
و در نتيجه درايران امکان رشد مالکيت های کوچک درکشاورزی تا زمانی که منبع اصلی آب
استفاده از قنات ها بود بوجود نيامد.
در
قاره اروپا هيچگاه شرايط زيستی انسان و موقعيت زمين مانند آنچه در شرق وجود داشت
خشک و بدون آب و علف نبود. بارش باران کافی، وجود آب فراوان و جاری بودن رودهای پر
آب هيچگاه انسان اروپايی را اسير مکان و اجير دست ملاکين بزرگ نکرد. در اروپا
نيازی به احداث قنات نبود و در هرجايی از مناطق امکان زيست و امرار معاش چه از
طريق نگهداری و پرورش حيوانات و يا با کشت بر روی زمين وجود داشت. بدليل وجود کافی
باران و سر سبزی زمين خوراک برای دامها فراوان بود و استفاده از آب فراون رودخانه ها در موارد نياز امکانات کافی
برای کشت و بارور سازی زمين را فراهم ميکرد. همين نبود نياز به جا بجايی انسان و
فراوانی آب عامل اصلی بوجود آمدن مالکيت های خصوصی گرديد.
در
اينجا لازم ميدانم آماری را از ميانگين سالانه ريزش باران در ايران و مقايسه آن با
کشورهای اروپايی را به اطلاع خوانندگان محترم برسانم.
در
ايران از مساحت 1648000
کيلومتر مربع فقط 10 % زمين قابل
کشاورزی است و ميزان بارندگی در سال (بدون
در نظر گرفتن خشک سالی ها) در بالا ترين رقم آن در ايلام 500 و اردبيل 400 ميليمتر و در کمترين رقم آن در مناطق مرکزی
و اصفهان 70
و بلوچستان 120
ميليمتر در سال گزارش شده است.
ميانگين
ريزش باران سالانه در استان مرکزی 370 ،
لرستان 250 ، خوزستان 205 ، بندر عباس و خارک 150 و سمنان و نواحی شمال شرق 250 ميليمتر گزارش شده است.
ايران در جدول جهانی توليد گندم در سال 2002 در ميان کشور های جهان با توليد 10.5 ميليون تن در رديف 17
قرار گرفته در صورتيکه کشور آلمان با 356910
کيلومتر مربع مساحت و 34 % زمين قابل کشاورزی 20.8 ميليون تن توليد گندم در سال 2002 توليد نموده است .
ميانگين
ريزش سالانه باران در کشورهای اروپايی در بالترين رقم در کشور نروژ 3000 ، سوئيس 2000
، انگلستان 1600 ، ودر پاين ترين
آن در آلمان 750 ودر لهستان 700 ميليمتر در سال گزارش شده است. در اروپا مالکيت های بزرگ مانند آنچه در شرق رواج داشت و به سيستم توليد
آسيايی معروف شده بوجود نيامد و شرايط لازم برای توليد اضافی در کشاورزی و ايجاد
بازارهای تجاری بمنظور خريد و فروش کالا
فراهم بود. اين امر خيلی زود باعث فروپاشی
سيستم سرواژ يا فيوداليسم اروپايی در قرن 14
و پيدايش نظام سرمايه داری در قرن 16
(سالهای 1570 ) در انگلستان شد. زمانی که در اروپا سيستم فيودالی در حال سر
نگونی بود و جامعه در راه رشد بازارهای تجاری و ورود به دوران پيش سرمايه داری بود
ايران ما در 600 سال پيش مورد
هجوم، تاخت و تاز، قتل عام و ويرانی توسط
مغول ها قرار گرفته بود وتازه نوبت به جنگهای مذهبی ميان امپراطوران عثمانی با شاهان
صفوی رسيده بود و متعاقب آن قتل عام های
شيعه و سنی در آن دوره.
حملات
قبايل وحشی و عشاير بيابانگرد
از
40
وافعه ويرانگر در جهان 31 واقعه آن
در ايران چهار راه حوادث اتفاق Rene Groussetبرابرقول
افتاده
است. حملات قبايل وحشی از ناحيه شمال شرقی که خوی وحشی گری و جسارت بيابانگردی
آنها مجال به مقاومت ملتی متمدن و شهر نشين را نمی داد علاوه بر ويرانی شهرها و
خرابی قنات های احداث شده، بر بخش عظيمی
از هويت تاريخی و اصالت و آگاهی ملی ما اثر گذاشت و در ساختار شخصيت اجتماعی و
روحيه فردی ما نقش بسيار عمده داشت. اين حملات در از بين بردن سيستم های آبياری
وتخريب قنات ها آنچنان مخرب بود که تاب و توان ملی را برای باز سازی از بين ميبرد،
چه رسد به توان يک فرد يا افراد برای باز
سازی خرابی ها که قحطی و بيچاره گی را بدنبال خود داشت. جامعه يک دست ما با حملات
ايلات و عشاير وحشی دچار چند فرهنگی شد و حس ميهن پرستی را در ايرانيان تضعيف نمود.
اين حوادث و حملات ويرانگر بعدها با رواج مذهب در ميان توده های عقب افتاده روحيه بی
تفاوتی و قضا و قدری را بر جامعه ما حاکم نمود و فرهنگ انشالله و ماشاللهی را در
سراسر جامعه جايگزين تفکر و اراده ملی نمود.
بدون
مذمون نبود که داريوش بزرگ در کتيبه بيستون از اهورا مزدای بزرگ خواسته بود تا
مردمان سر زمين پارس را از خشکسالی، قحطی، دروغ و حمله قبايل وحشی نجات دهد. حملات
قبايل وحشی هيچگاه در اروپا آنچنان که در ايران اتفاق افتاده بوقوع نه پيوست و
چنان ويرانگر نبود.
نفوذ
مذهب و اثرات مخرب آن
مذهب
اسلام در شبه جزيره عربستان شکل گرفت و اين در شرايطی بود که در ميان اعراب باديه
نشين در صحرای خشک و کويری عربستان هيچ نشان و اثری از تمدن وشهر نشينی وجود
نداشت و از تمام حيوانات روی زمين بجز
سوسمار و شتر را يارای زيست نبود. بيشتر از يک دهه از پذيرش اسلام توسط پيش گامان
و معتقدان به اين دين نگذشته بود که شمشيرهای تيز و برنده برای ترويج آن از غلاف
ها بيرون کشيده شد وحملات گسترده ای را برای گسترش اسلام آغاز کردند. در اينجا
بطور خيلی خلاصه وکوتاه عملکرد و گسترش اسلام در ايران در مقابل با نفوذ مسيحيت در
اروپا را بر رسی مي نماييم.
اسلام
در محيط خشک و کويری و دور از هر گونه تمدن باستانی به ميدان آمد و هنوز رشد نکرده
در همان آغاز کار خصلتی جنگجو بخود گرفت و با خون ريزی های فراوان حملات خود
بوسيله قبايل بدوی و اعراب وحشی و گرسنه و باديه نشين را آغاز کرد در صورتيکه مسيحيت
تا اوايل قرن 11 دينی منفعل و بی
آزار بود و بعد از قرن 11 بود که به
دينی جنگجو و خشن تبديل شد.
اسلام
دينی بود متمرکز با امپراطوری مذهبی و سيستم خليفه گری موروثی، در حالی که مسيحيت
سازمان کليسايی غير متمرکز داشت و از سيستم های انتخاباتی برای گزينش پاپ ها و روسای
کليسا ها استفاده می شد.
اسلام سريعا خود را با فرهنگ سيستم کشاورزی
ارباب و رعيتی در روستا ها و در ميان عقب افتاده ترين قشر مردم منطبق نمود و در
همان ابتدا در حاکميت قرار گرفت و خليفه کل حاکم بر سرنوشت مملکت هم بود، در حالی
که مسيحيت زمانی که از حالت انفعال بيرون آمد سيستم سرواژ در اروپا از هم پاشيده
شده بود وهر جا نفوذ کرد خود را با فرهنگ متوسط مناطق شهری عجين کرد و پيوند خود
را با جوامع مدنی شهرنشين بر قرار نمود و در کنار حاکميت قرار گرفت .
خلاصه
کلام اينکه نفوذ مذهبی عقب افتاده دراذهان ايرانيان و حکومت خليفه گری همانطور که
در بالا اشاره شد روحيه بی تفاوتی، قضا وقدری، سر نوشت چنين خواسته، اينهم خواست
خدا و قسمت ما بود، هرچه خدا بخواهد همان ميشود را جانشين روحيه پهلوانی، سلحشوری
وسرکشی ايرانی نمود و خوی ايرانی را به تسليم و رضا مبدل نمود. با آمدن اسلام و
سوزاندن کتاب ها ادبيات و فرهنگ حماسی ما به فرهنگ عرفانی و صوفی گری مبدل شد.
نفوذ آداب و سنن قبايل عقب افتاده اعراب در ميان ايرانيان شخصيت شجاع و درستکار ايرانی را به کردار های
قبيح مانند قسم خوردن، دروغ گفتن، تملق
وچاپلوسی، تعارف بی مورد و بی اندازه،
دزدی و پلی گامی و هزار عمل نا شايست ديگر آلوده نمود.
اگر
چه بعد از حمله اعراب و قبل از آن هجوم قبايل وحشی طومار تمدن ما را در هم پيچيد و
ما ايرانی های قافله سالار تمدن دوران باستان را از تمدن جهانی بدور نگاه داشت ولی در زمينه
های ادبی، پزشکی، رياضی و نجوم که حاصل کاری فردی ميباشند وجود افتخاراتی جهانی همچون؛
فارابی معلم ثانی - فلسفه، ذکريای رازی – کاشف
الکل، پور سينا – در پزشکی، خوارزمی- مبتکر حساب اعشاری و جبر و مقابله، غياث
الدين جمشيد کاشانی- محاسبه دقيق عدد "پی"، عمر خيام- مثلث حسابی قبل از پاسکال و بالاخره ابن راوندی و جابر
طوسی در علم شيمی عامل اصلی ماندگاری نام و عظمت ايران واحترام غربی ها به شرق در پيشرفت
های علمی ميباشد.
به
اين باور پايبند هستم که عامل فرهنگ و پديده تمدن دو مقوله متفاوتند که برای
پيشرفت جوامع مکمل يکديگرند و چه بهتر که دوش بدوش و دست در دست در راستای پيشرفت
های اجتماعی انسان ها در کنار همديگر رشد کنند.
عامل فرهنگ حاصل کار فردی می باشد و در نتيجه نمی تواند به تنهايی جوامع انسانی را به دنيای
متمدن رهنمون سازد. تمدن حاصل کار گروهی است و منتج ميشود از طريقه سلوک، همزيستی
مسالمت آميز و داد وستد انسان ها در جوامعی که در آن زندگی ميکنند و ميتواند رشد
فرهنگی را نيز به دنبال داشته باشد.
نمونه اول را در شرق و بخصوص در ايران می بينيم
که با وجود فرهنگی متعالی و پيشرفته قافيه تمدن را به غرب می بازد، و نمونه دوم را در غرب شاهد هستيم که با تمام
عقب ماندگی های فرهنگی، ديديم که چگونه
گوی سبقت را در رابطه با تمدن از شرق ربود.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
زير
نويس: در اين نوشتار از نگاهی به تاريخ جهان نوشته جواهر لعل نهرو، ، تاريخ تمدن- ويل دورانت، عقل تاريخ - هگل و منابع
اينترنتی و نوشته هايی از علی مير فطروس و کاظم علمداری استفاده شده است. با سپاس
فراوان از ياری های دکتر محمود فروغی از آلمان برای آمارهای بارندگی در اروپا.
No comments:
Post a Comment