اندر مقوله دمکراسی و استعمار
دموکراسی
اين
دوره از تاریخ ما بازگشت به دوره های برزخ تاريخی است كه در آن تمام معيار ها و چهارچوب هاي قوانين انساني و
اجتماعي بهم ريخته است. دوره ای که تفاوت
آن با زمانه های قبل در تاریخ بشریت فقط در پیشرفت های عظیم علمی و تکنواوژیکی
میباشد که ما شاهد آن هستیم. زمانی که جامعه کنونی ما به دهکده جهانی تبدیل شد در
آن جایی برای کدخدا نیست که با چوب و تخته شلاق مجرمان ساکن این دهکده را تنبیه
کند. در این دهکده جهانی تکنولوژی پیشرفته در سطح "نانو" جای قدرت
های کودتا گر را گرفته و کدخدا خانه نشین شده. در این دوره تاریخی تلاش تمام
فلاسفه و دانشمندان علم اجتماع بشری برای
برقراری قوانین اجتمای مدون توسد ولتر,
کانت, روسو, آگوست کنت , وبر و هیوم و دکارت و خیلی از دیگر فلاسفه, توسط عمله و اکره و نو کیسه های عصبای و خشن که به
دامن خرافات و خرفتی های دین پناه برده اند به چالش کشیده شده است. عمله و فعله های خوش نشین دهکده جای کدخدایان را گرفته
اند و بهیچ راهی بجز کشت و کشتار و شکنجه و آزار اهالی دهکده تن در نمیدهند. خب در
این شرایط هر انسان مسئولی موظف است تا بخواند و بیاندیشد که چه بر سر دموکراسی در
این دهکده آمده است. چرا دموکراسی در این دیار دچار چنین معضلی شده و مگر نیکی چه
بدی داشت که یکبار نکردیم. دموکراسی چه اشکالی داشت که حتی بطور موقتی هم که شده
جایش را به خشونت داد ؟ و چرا بجای کدخدای ده کلانتر و دادستان و باز پرس ننشست و
کدخدا جایش را به عمله و اکره های دینی بغایت عقب مانده و ارتجاعی داد.
دوستان,
دوراني كه بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی در خاور میانه و در ایران بخصوص ما
شاهد آن هستیم بسيار شبهات دارد به سالهاي حكومت و جنايات كليسا در اروپا. دورانی و یا انقلابی که در سال ١١٢٠ ميلادي در
انگلستان شروع شد و سپس عمله اکره های مسیحیت در كليسا آنرا از سنگر منبر ها به
نفع خود مصادره كردند, مانند آنچه در ايران و بهار عربی اتفاق افتاد . انقلاب
آزادی خواهی و یا بیداری بزرگ اروپائیان به همت فلاسفه نامبرده در بالای بالاخره و
پس از 600 سال مبارزه در سال 1789 پيروز شد.
اگر اروپائيان توانستند دوران سياه حكومت كليسا
را پشت سر بگزارند، ايرانيان و كشور هاي روبرو شده با توحش اسلامی و در گير حاكميت
های به غايت جنايتكارهم ميتوانند روزی از ارمغان آزادی استفتده کنند. سئوال
اینجاست که کی و تا کجا, آیا برای رسیدن به بیداری بزرگ ما خاور میانه ای ها هم
600 سال زمان لازم داریم ؟ جواب منفی است زیرا
به برکت وجود شبكه هاي اجتماعي و تكنولوژي پیشرفته میتوان سریعتر از دام اين ديوان
و ددان وحشي رهائي پيدا کرد و به دیار دموکراسی رسید.
اما
به بسر دموکراسی که موهبت انسان های فرهیخته بود چه رفت و چگونه خرافات و
دیکتاتوری مذهب توانست چنین میدان خونی به راه بیاندازد. من جوابش را در بر رسی دو
مقوله دموکراسی برای چه کسی و در کجا و پدیده ای بنام "استعمار" میدانم. إنسان پيچيده ترين پديده اجتماعي است كه هر ثانيه رفتار و کردارش در زندگي و حالت
جسم و روحش نسبت به ثانيه قبل متغير و غير قابل پيش بيني است . هر چقدر هم جامعه
شناسان و تاريخ نويسان و متخصصين علوم انساني در بإره انسان نوشتند هنوز زواياي
ناشناخته و تاریک در بإره رفتار و كردار و تفكرانسان بسيار زياد است كه این انسان قرار
است در طبقه بندي هاي شناخته شده علوم اجتماعي و انساني تعريف و تبيين شود.
كاش زمان و مكان اين نوشتار اجازه ميداد تا با مثال هاي مشخص نمود و نماد هاي
موجود در این باره توضيح میدادم . ولی در یک کلام خلاصه عرض می کنم که رهبران
ایدئولوژیکی مردم روسیه و چین و ایران و آلمان و ..که یک عمر دم از صلح و صفا و
مساوات و برابری و برادری عدل و عدالت و خلق و زمین از آن کسی است که روی ان کار
میکند و خدا و دین و استعمار و آزادی و....
میزدند نا گهان بعد از به قدرت رسیدن در شوروی چهل میلیون, در چین یکصد میلیون, در
کامبوج هنوز قبر های دسته جمعی را کشف و سر شماری میکنند, در آلمان نازی 12 میلیون
و در ایران و خاو میانه ببشمار انسان ها را کشته و میکشند.
من معتقدم ای كاش كلمات در رابطه با شرايط زمان و مكان زندگي ما إنسانها تعريف
ميشدند. مثلا همين دموكراسي معروف كه دست و پاي اكثريت خاموش و معتقد به آنرا بسته
و عرصه تاخت و تاز را براي أقليتي نادان، وحشي و جنايتكار باز گذاشته است.
اكثريت عظيمي از مردم ايران و مصر و تونس و غيرو به اميد دستيابي و رسيدن به
دموكراسي به پا خاستند ولي افسوس كه به سرابي از آن رسيدند.
باز مجبورم به اروپاي قرون وسطي بروم چون هنوز در هيچ جاي ديگري در اين كره خاكي
انقلابي به عظمت رنسانس رخ نداده است. اين انقلاب .
يك وجه تشابه تاريخي از زمان پیدایش ادیان ابراهیمی در بین دو دین مسیحی و اسلام
وجود دارد و آن اینکه؛ مسيحيت در سن ١٤٠٠ سالگي عمر خود به أوج توحش و كشتار انسانها
رسيد و اسلام هم درست در سالهاي ١٤٠٠ سالگي خود به أوج انقلابي گري و كشت و كشتار
مردمان خودي و غير خودي پرداخت . که اگر
جای دموکراسی در توحش مسیحیت خالی بود, ولی دویست سالی از تدوین علوم اجتماعی و
تنظیم مبانی دموکراسی گذشته بود که نا گهان دچار سرکشی های اسب ذوالجنا شدیم و به
قتلگاه شمشیر ذوالفقار بردندمان, و دیدیم که دموکراسی هم کاری از پیش نبرد چون دست
و پایش برای کشتار مقابل بسته بود و بسته است. آیا دموکراسی برای همه مردم دنیا
خوبست؟ سئوالی است که پیش روی ماست. آیا میتوان در مقابله و مبارزه با خشونت حگومت
های ایدئولوژی از سلاح صلح دموکراسی استفاده کرد؟ جواب را همگان در شرایط زمان و
مکان باید بدهند...ادامه دارد
استعمار
كلمه
دومي كه هيچگاه در مكان و زمان خودش تعريف نشد و بسياري از طرفداران ايدئولوژي
بخصوص آخوند هاي وطني از آن سوء استفاده كردند استعمار بود . به لغت نامه دهخدا كه
مراجعه كردم استعمار را تعمير كردن، تغيير دادن إصلاح كردن معني نموده است . كه
البته ريشه استعمار از همان تعمير ميايد.
البته من فكر ميكنم اگر منظور بهره كشي و زير ظلم و ستم قرار دادن يك ملت باشد بايد حتما از كلمه استثمار استفاده شود.
برويم بر سر أصل مطلب. هجوم كشور هاي اروپايي به جهان سومي ها براي بازار كالا حدود ٤٠٠ سال پيش شروع شد.
من باور دارم و با مثال هايي در زير اين قوت را به باور خود ميدهم كه در هر جاي اين جهان خاكي كه يكي از كشور هايي اروپايي بخصوص بعد از رنسانس پا نهادند آن كشور ها از ساختار هاي دموكراسي صادراتي به آن كشور برخوردار شدند. نمونه ها، كشور بزرگ هندوستان كه بزرگترين مستعمره انگليس بود امروزه بزرگترين كشور دموكراسي دنياست ( به لحاظ جمعيت). بطور يقين هندوستان دموكراسي خود را مديون حضور مستقيم كشور انگليس و تحصيلات دانشگاهي گاندي و نهرو و هزاران هزار هندي كه از دویست سال پيش در انگلستان تحصيل ميكردند و هنوز هم ميكنند ميباشد. تعداد جمعيت هندوستان مقيم انگليس بسيار زياد است كه تداخل فرهنگي و رفت و آمد های مردمان دو کشور باعث پيشرفت كشور هند در تمام زمينه ها ميشود. اين اتفاق در كشور هاي أندوني، سينگاپور و ماليزيا هم افتاد كه امروزه داراي حكومت هاي دموكراتيك هستند . ژاپن و كره جنوبي دموكراسي خود را مديون حضور آمريكا در اين كشورها ميدانند كه اگر هم مستعمره محسوب ميشوند من هيچ مشكلي با آن ندارم.
خلاصه كنم اينكه دموكراسي و مستعمره از كلماتي هستند كه در شرايط زمان و مكان درستي معني نشدند. اي كاش ايران زمان صفوفه و قاجار ها مستعمره مستقيم انگلستان بود كه ما حالا از شر آخوند ها خلاص شده بوديم و هر روز سايه جنگي وهشتناك بر بالآي سرمان نبود. البته انگليس ها به دليل وجود شاهان بي لياقت اسلام پناه هم نفت ما را بردند و هم سايه شؤم آخوند ها را بر سر ما مستدام نمودند كه اميدوارم هر چه زود تر اين سايه شؤم محو و نابود شود.
البته من فكر ميكنم اگر منظور بهره كشي و زير ظلم و ستم قرار دادن يك ملت باشد بايد حتما از كلمه استثمار استفاده شود.
برويم بر سر أصل مطلب. هجوم كشور هاي اروپايي به جهان سومي ها براي بازار كالا حدود ٤٠٠ سال پيش شروع شد.
من باور دارم و با مثال هايي در زير اين قوت را به باور خود ميدهم كه در هر جاي اين جهان خاكي كه يكي از كشور هايي اروپايي بخصوص بعد از رنسانس پا نهادند آن كشور ها از ساختار هاي دموكراسي صادراتي به آن كشور برخوردار شدند. نمونه ها، كشور بزرگ هندوستان كه بزرگترين مستعمره انگليس بود امروزه بزرگترين كشور دموكراسي دنياست ( به لحاظ جمعيت). بطور يقين هندوستان دموكراسي خود را مديون حضور مستقيم كشور انگليس و تحصيلات دانشگاهي گاندي و نهرو و هزاران هزار هندي كه از دویست سال پيش در انگلستان تحصيل ميكردند و هنوز هم ميكنند ميباشد. تعداد جمعيت هندوستان مقيم انگليس بسيار زياد است كه تداخل فرهنگي و رفت و آمد های مردمان دو کشور باعث پيشرفت كشور هند در تمام زمينه ها ميشود. اين اتفاق در كشور هاي أندوني، سينگاپور و ماليزيا هم افتاد كه امروزه داراي حكومت هاي دموكراتيك هستند . ژاپن و كره جنوبي دموكراسي خود را مديون حضور آمريكا در اين كشورها ميدانند كه اگر هم مستعمره محسوب ميشوند من هيچ مشكلي با آن ندارم.
خلاصه كنم اينكه دموكراسي و مستعمره از كلماتي هستند كه در شرايط زمان و مكان درستي معني نشدند. اي كاش ايران زمان صفوفه و قاجار ها مستعمره مستقيم انگلستان بود كه ما حالا از شر آخوند ها خلاص شده بوديم و هر روز سايه جنگي وهشتناك بر بالآي سرمان نبود. البته انگليس ها به دليل وجود شاهان بي لياقت اسلام پناه هم نفت ما را بردند و هم سايه شؤم آخوند ها را بر سر ما مستدام نمودند كه اميدوارم هر چه زود تر اين سايه شؤم محو و نابود شود.
No comments:
Post a Comment