May 10, 2018

باد – باده - باده گساری


باد – باده - باده گساری

پر کن پیاله را .......

در باره باده و باده گساری بسیار گفته و شنیده ایم اما، در معنی آن و ریشه های لغت کمتر خوانده و شنیده ام.

گمانم بر این است که در تعریف باد و چگونگی بوجود آمدن آن نیازی به شرح و توضیح نباشد،  زیرا که تغییرات آب و هوایی و جا بجا شدن هوای سرد و گرم از عوامل وزیدن باد است که معمولا هم در تغییرات فصلی زمستان به بهار و پاییز به زمستان بیشتر موجود و مشهود است.

در تعاریف و مثال از باد بسیار گفته شده و در میان مردمان هم اشاراتی به باد شده و نسبت هایی هم به آن داده شده که گفته میشود؛ چه بادی به غبغب انداخته و یا کله پر بادی دارد (نرگس و سوسن که افکندند بادی در کلاه ..) که نشان از غرور و شجاعت و یا در اوج بودن و ژرف در مواردی و غرق در نشاط است. همچنین گفته شده،  باد آورده را باد برد،  یا اینکه برویم هوا خوری و گردش  و یا هوایی تازه ای کنیم که نشان از رها شدن از محیطی دارد و یا اینکه آزاد شدن از آنچه در آن هستیم.

همچنین باد را در فرهنگ و رسوم ایرانی نشانی از سرعت و تیز پایی و در چشم بهم زدنی همچو باد کاری را انجام دادن و به جایی رفتن و رسیدن است که بهترینش را هم در شعری عامیانه که نشان از سخاوت و مردانگی دارد و درخانه گشایی  را می نماید که گفته شده:

باد باران آورد بازیچه جنگ

مرد میهمان آورد نامرد ننگ

که اینجا باد را نشانه طراوت و تازگی میدانند که باران میاورد و سر سبزی و نشاط. 

 باده و باده گساری:

اما، باده که از همان باد گرفته شده با های "ه" نسبت  در آخر، همان شراب است که از انگور تازه میگیرند که نوشیدن آن عاملی برای رها شدن و به اوج رسیدن و با غرور و شهامت در ژرف رفتن  و در نشاط بودن و شاد زیستن است و با سرور گفتن و از شادی شنیدن است.

ادیب صابر گفته :
ز باد نام نهادند باده را یعنی
چو باد صبح دمیدن گرفت باده بخواه.

در ادبیات کلاسیک میخوانیم که، باده منسوب به باد است چه باد غرور را گویند و خوردن شراب نیز غرور می آورد . باده بمعنی شراب انگوری است و معنی ترکیبی آن منسوب بباد است زیرا که باده گساری و نوشیدن شراب در جمع و در معنی اکثر باد غرور در سر می آرد. اندر صفات شراب و شرابخواری و باده گساری تعابیر زیر در ادبیات کلاسیک به ثبت رسیده است : روشن گر، حوصله پرداز، عقل سوز،  مردآزمای، مردافکن، طاقت گداز، خام شوخ،  پرزور، و پیر کهنه، و جوان ساز و دل شاد.

تحقیقا تمام شعرا در باره باده و باده گساری نظری متحد و قولی یکسان دارند که مواردی چند در ریر آمده است.

رودکی.

بد ناخوریم باده که مستانیم
وز دست نیکوان می بستانیم

فردوسی.

بآواز ایشان شهنشاه جام
ز باده تهی کرد و شد شادکام



منوچهری

ای باده فدای تو همه جان و تن من
کز بیخ بکندی ز دل من حزن من

ای باده خدایت بمن ارزانی دارد
کز تست همه راحت و روح بدن من

اسدی

نمودند قهر و فزودند کام
گزیدند باده گرفتند جام

مسعودسعد

رای رادی خیزدت بر دست جام باده نه
بار شادی بایدت در طبع تخم باده کار

 خاقانی.

من از باده گویم تو از توبه گوئی
مگو کز چنین ماجرا میگریزم

ظهیر فاریابی

حدیث توبه رها کن سبوی باده بیار
سرم کدو چه کنی یک کدوی باده بیار.

بباده دست میالای کآنهمه خونی است
که قطره قطره چکیده ست از دل انگور.

مولوی (مثنوی )

پشه بگریزد ز باد بادها
پس چه داند پشه ذوق باده ها؟

خیام

در حیرتم از باده فروشان کایشان 

زین که فروشند چه خواهند خرید 


حافظ

کرده ام توبه بدست صنم باده فروش 

که دگر می نخورم بی رخ بزم آرائی



سِرّ خدا که عارف سالک بکس نگفت 

در حیرتم که باده فروش از کجا شنید

پس پر کن پیاله را ...... 

No comments:

Post a Comment