برابری
یا آزادی، کدامیک بر دیگری تقدم دارد – بحثی برای اندیشیدن و اظهار نظر
یکی از موارد مورد علاقه آزادی خواهان اروپایی
در جریان رنسانس بحثی بود پیرامون آزادی و برابری و اینکه کدامیک بر دیگری ارجحیت
دارد و میبایست در جوامع بشری ابتدأ مورد نظر و بر رسی قرار گیرد. به تعبیری ساده آیا
میبایست تمام امکانات کار و ثروت و سرمایه را در ابتدای شروع کار یک حکومت
دموکراتیک بطور برابر میان افراد اجتماع
تقسیم نمود، یا اینکه ابتدا باید به مقوله آزادی پرداخت تا انسانها در یک
جامعه دموکراتیک و سکولار و آزاد بتوانند توانایی های خود را بکار بگیرند و هر کس همانگونه
که خصلت جوامع دموکراتیک و دنیای آزاد است به هر مقدار که در توانش است بدست
بیاورد. این اصل در جوامع بسته و حکومت
های غیر دموکراتیک که گفته شده هر کس به مقدار توانش و به اندازه نیازش تفاوت فاحش دارد که جمله "به اندازه نیازش" سر پوشی
بر خواست های انسانی متفکر، توانمند و ابداع گر.
عده
ای را نظر بر آن بود که چون انسان آزاد به دنیا آمده است، لذا میبایست از تمام حقوق و مزایای مساوی و
آزادی های اجتماعی در همان ابتدای کار بر خوردار باشد، یعنی آن که تمام مال و ثروت
دنیا در میان همگان بطور مساوی تقسیم گردد.
عده
ای را عقیده چنان بود که انسان بطور طبیعی و مساوی با دیگران پا به جهان هستی
گذاشته و دارای شکل فیزیکی و مشخصات فردی مانند چشم و گوش و دست و پا و سر و صورت همگون
با همنوع خود میباشد و باید از تمام آزادی های اجتماعی بطور مساوی برخوردار
باشد، ولی لزومآ نمیتواند از حقوق و
مزایای اجتماعی مساوی و برابر با همنوع خود بر خوردار گردد.
بحث
گروه دوم در این بود و هست که انسان فقط بطور طبیعی با هم برابرند ولی به لحاظ
حقوقی دارای تفاوت هایی عمده میباشند که به توانایی افراد بستگی دارد. این نا
برابری حقوق و مزایای اجتماعی اگر در یک جامعه دموکراتیک صورت بگیرد بسیار هم
میمون و مبارک است و بطور قطع پیشرفت و سربلندی یک جامعه را تظمین میکند.
گروه
دوم برای نا برابری حقوق افراد در جامعه انسانی دلایل زیر را ارایه میدهد:
موقعیت
جغرافیایی محل تولد و زندگی افراد
منابع
موجود در جامعه که باعث رشد و شکل گیری عقیده و افکار مردمان آن جامعه میشود
فرهنگ
حاکم بر ذهن و فکر و اندیشه انسانهای ساکن در جامعه؛ دین و آداب و رسوم و زبان و
فولکلور
نوع
حکومت ها که بسیار در شکل گیری و تربیت و توانایی هوش و ذهن انسانها میتواند نقشی
عمده داشته باشد
و
بالاخره، ساختار های جامعه که شامل سنت ها
و رابطه های خانواده و اجتماع و نحوه سلوک انسانها در داد و ستد های اجتماعی
میشوند
در
جوامع باز و دموکراتیک که نا برابری های حقوقی و مزیت های اجتماعی وجود دارند
بسیار هم سودمند و مفید هستند. شخصی مانند
ادیسون میتواند بیش از حدود سیصد اختراع را تحویل جامعه بدهد و یا کسانی مانند بیل
گیت و استیو جابز میتوانند با مهارت و توانایی های خود انقلابات صنعتی را باعث
شوند و میلیون ها انسان را به دنبال موفقیت های خود به سود و سرمایه برسانند. در
صورتیکه در جوامع بسته و حاکمیت های دیکتاتوری انسان های ناتوان و زالو صفت بی
مصرف با رانت خواری و دزدی و حق و حساب دادن و گرفتن زوال جامعه را به دنبال خود
میکشند. این نوع نابرابری حقوقی در جوامعی که شخصی بتواند با استفادهای نا مشروع و
داشتن رابطه به حقوق و مزایای غیر مساوی برسد بسیار خطرناک و مضر و مخرب است.
نتیجه
اینکه؛ انسانها بطور طبیعی با هم مساوی هستند ولی به لحاظ حقوقی نمیتوانند با هم
برابر باشند و این فرض در هر دو جامعه دموکراتیک و غیر دموکراتیک ثابت شده است.
ولی در اینکه تمام افراد میبایست در ابتدای کار و زندگی شان از آزادی های
فردی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بر خوردار
باشند جای هیچگونه بحثی نیست و میبایست مورد قبول هر انسان با شرف و با وجدانی
میباشد.
No comments:
Post a Comment