May 10, 2018

ایدئولوژی چیست و چرا خطرناک است ؟

ایدئولوژی چیست و تفاوت و تناقض آن با دموکراسی در  کجاست؟
آیا ایذئولوژی یکی از همان "خوره ها نیست" که هدایت از آنها به مثابه خوره روح یاد کرد؟
ایدئولوژی در معنای ساده و لفظی اش، عبارت است از «باور های عقیدتی» یا «عقیده شناسی». «ایدئولوگ»، فردی خیالپرور محسوب می گردیده است که به اندیشه های پنداری خالی از حقیقت خود دل خوش می ساخته است. بعدها تقریباً همین معنا از ایدئولوژی در مکتب های جامعه شناسی وارد میشود و با تحلیلی فلسفی جامعه شناختی در هم آمیخت و مورد استفاده فلاسفه در غرب قرار گرفت. مارکس، تئوریسین علم فلسفه «ایدئولوژی» را با «شعور یا وجدان کاذب» برابر دانست.
منظور از شعور یا وجدان کاذب، این است که شخص مدعی آگاهی باشد، اما در حقیقت، ناآگاهانه، و به سبب داشتن نحوه خاصی از مشگلات اقتصادی، واقعیت بر او به نحوه ی وارونه جلوه کرده باشد. بنابراین میان ایدئولوژی و علم راستین تفاوت اساسی وجود دارد. دانش و آگاهی های راستین که همان علم (Science) نامیده میشوند  آگاهیهای هستند که واقعیت جهان را چنانکه هست باز می نمایانند و پدیده ها را آنچنان که وجود دارند میپذیرند نه آنچنانکه ما تعبیر میکنیم. اما در مقابل علم، ایدئولوژی قرار می گیرد که وارونه نماست، تحمیلی است، خوره روح است. بنابراین «علم» و «ایدئولوژی» هر دو از مقوله ی معرفت اند، اما یکی معرفت حقیقی است و دیگری معرفتی فریبنده.   ایدئولوژی علاوه بر وارونه نمایی، شبیه معرفتی است غفلت آمیز، خادم و حافظ منافع شخصی یا عقیدتی، مشروعیت بخش به قدرت حاکم، معطوف به قدرت و سیاست و انقلاب، متناسب با نحوه ی معیشت (هر چه خدا بخواهد)، خرافه گرا، موقت و دوره ای و تاریخی و متضمن اندیشه های ارزشی و جدالی و ابطال ناپذیر و غیر قابل استدلال. ایدئولوژی علم را شناخت خدا میداند «العلم معرفت الله» ایدئولوژی بیش از هر چیز با عقلانیت (Rationality) آدمی سر نا سازگاری دارد و به دیده سوء ظن به عقل می نگرد و آن را در تشخیص درست، متهم به کج روی می نماید.

دایره ی ایدئولوژی :
به لحاظ تاریخی و اجتماعی تکوین و تجلی ایدئولوژی و تفاهم آن با  شعور یا معرفت کاذب را باید در موارد مهم زیر جستحو کرد:
سفسطه: با سفسطه و به مدد ترفندهای عقیدتی و بازیها و مغلطه در منطق، مخاطب را مجاب می کنند و از کانال احساس و یاری گرفتن از شیوه های ورود از کانال «دل و نه فکر» و مظلوم نمای و قهرمان سازی مقصود خویش رابه کرسی می نشاند. این شبه استدلال ها «شست و شوی مغزی» در قالب خطابه، موعظه، نصیحت در جمع عرضه می شوند و عقاید خود را در میان توده های نا آگاه برای تحمیق و نه برای کشف حقیقت تحکیم میکنند.. یکی از مهمترین ویژه گی های ایدئولوژی همین است که خادم منافع شخص یا طبقه یا حکومت می باشد و دلیل بر دار نیست چون و چرا ندارد. در سفسطه منافع ارزشی در تضاد کامل با دلیل و برهان و منطق و عدل و انصاف و عدالت و آزادی قرار میگیرد.
ایمان: ایمان از جنس فکر نیست، ایمان از جنس اراده است اراده ای که مسبوق به باور ها از راه تبلیغ و ترویج اندیشه است و نه شناخت علمی و عینیت های موجود یا عوامل دیگر. ایمان به دلیل اتکاء به تصمیم و اراده، برخلاف اندیشه محض، انسان را به عمل برمی انگیزد. اندیشه و تفکر پویا مغلوب است، اما ایمان کذب برنمی دارد و قوت و ضعف دارد. ایمان آوردگان ایمانشات دین شان است با هم بر سر دین شان می جنگند در حالی که کسانی که از نعمت علم برخوردارند با هم با دلیل و برهان متکی بر داده های علمی و از راه تحقیق و مطالعه با همدیگر به بحث های آگاهی دهنده و نه لزومأ اقناعی میپردازند. افراد مسلح به سلاح اندیشه و تفکر راهشان از ایمان و دین داران کاملأ جداست.
احکام و فتوا های جدلی: از نظر کانت در قلمرو فلسفه پاره ای مباحث متافیزیک مانند جبر و اختیار، بسیط یا مرکب بودن ماده، محدود یا نامحدود بودن جهان و حدوث و قدوم عالم از جمله مسائلی اند که قابل اثبات یا ابطال عقلی نیستند.  در محدوده علم نظریه ها مبتنی بر داده های علمی و در راستای پیشرفت های تحقیقی در آزمایشگاه های علوم انسانی حرکت میکنند. در صورتیکه این جور مباحث در میان ایمان آوردگان و دین داران صرفأ از کانال های احکام دینی و احادیث و فتوا های ایدئولوژیکی عبور میکند و اجرای احکام دینی هم بر مقلدین پیشوایان دینی لازم و حد عقیدتی دارد که تا سر حد جنگ هم پیش میرود. گفته شده از ابتدای شکل گبری ادیان تا کنون 8 بیلیون (میلیارد) نفر تا کنون در جنگ های ایدئولوژیکی/ عقیدتی کشته شده اند.
 ارزشها و اخلاق: در تمامی مراحل مربوط به امور انسانی و روابط اجتماعی جاری در میان افراد جوامعی که ایدئولوژی بر آن حاکم است مقوله اخلاقیات و ارزشها مبتنی بر اصول باور های عقیدتی میباشند و هر حکمی را که پیشوایان دینی جاری کنند قابل اجراست. خواه این احکام با اخلاقیات و ارزش های علمی منطبق باشند یا نباشند. مثال ها فراوانند ولی در حکومت اسلامی میتوان از صیغه، سهم ارث میان زن و مرد، تفاوت مبان شهادت زن و مرد در دادگاه، تشکیل دادگاه های انقلابی، اجرای احکام سنگسار و قصاص، حکم جهاد و حرام و حلال پدیده ها نام برد.
دلیل و علت : در حاکمیت های ایدئولوژیکی امور غیر فکری با یکدیگر در پیکارند و علت ها با هم در جنگند و نه دلایل. به عبارت دیگر در باور های عقیدتی دلیل و برهان در قبول یا رد عقیده دخالت ندارد بلکه تصمیم، اراده و عمل است که حرف آخر را میزنند.  دو حزب سیاسی که با هم می جنگند در واقع این قدرتها هستند که با هم می جنگند نه دلایل و عقل و اخلاقیات.
هدف و وسیله: در امور مربوط به باور های عقیدتی و ایدئولوژیکی هدف وسیله را توجیه میکند. (برای مسلمان شدن گفتن لا الاه الالله محمدإ رسول الله کافیست و برای رفتن به بهشت اجرای احکام الهی شرط لازم است و انسان کشی مجاز است، غارت اموال کافر ها و مرتد ها مباح و قبل از اعدام دختران باکره حتمأ باید به آنها تجاوز کرد و ...)
بنابر آنچه گذشت، درونمایه ی ایدئولوژی مجموعه ای از احکام است که به لحاظ عقیدتی اثبات و ابطال برنمی دارند وب اید آنها را در بست پذیرفت.
محتوا یا دایره ی ایدئولوژی عبارت است از اندیشه های باطل بی دلیل یا اندیشه های دلیل برندار. اندیشه های دلیل برندار نیز بر دو نوع اند: ارزشی یا معیشتی و غیرارزشی. اندیشه های غیرارزشی همان احکام یا قضایای جدلی(Antinomy)  یا قضایای ابطال ناپذیرند.
وظایف ایدئولوژی:
یکی از وظایف اساسی ایدئولوژی «مشروعیت بخشیدن» به قدرت است. و ایدئولوژی از همین مجرا با قدرت ارتباط می یابد.  در این نقش ایدئولوژی در برابر نظامهای باطل موضوعیت می یابد. نظام حق و مشروع به عوامل توجیه گر و مشروعیت بخش نیاز ندارد.
نقش دیگر ایدئولوژی عبارت است از «تعارض زدایی». انسان هرگز نمی تواند در مدتی طولانی در شرایط و محیطی زیست کند که با دنیای ذهنی او همخوانی ندارد. انسان نمی تواند دارای اندیشه هایی باشد که دائماً او را با جهان خارج در حال تعارض نگه می دارند. لذا در مواقعی که میان جهان ذهنی انسان و جهان خارجی دوگانگی بوجود می آید  لاجرم باید در جهت رفع آن بکوشد. برای رفع این ضد و نقیض ها،  یا باید جهان خارج را تغییر دهد، یا جهان ذهن خودش را. غالب آدمیان در این گونه مواقع، چون توان تغییر جهان عینی را ندارند، اندیشه و ذهن خود را تغییر می دهند. در این شرایط پناه بردن به اوهام و ماوراء طبیعت کوتاه ترین راه است چرا که نیاز برای چرایی و چگونگی و پیدا کردن راه از چاه و مطالعه و تحقیق ندارد لذا ایدئولوژی برای رفع تضاد ها و آشتی وارد عمل می شود و با  توجیه گری می کوشد تابا وارونه جلوه دادن واقعیت، تعارض میان ذهن و عالم واقع را موقتاً مرتفع کند. انسان البته برای ادامه زیست خود به این توجیه گری محتاج است. ما انسان ها عملاً کمتر به تغییر عالم خارج دست می زنیم چرا که تغییر «عینیت» را به مراتب دشوارتر از تغییر «ذهنیت» می دانیم. توکل به خدا کردن، پناه بردن به این حضرت و آن امام و خود را به دست تقدیر و قسمت و مقدر سپردن و توسل به نذر و نیاز برای دور ماندن ار قضا و قدر و بلا های زمینی و آسمانی آویزان شدن به بند ایدئولوژی را تنها راه چاره میدانیم. توسل جستن به ایدئولوژی همچون چیره شدن جن و پری یا دیوی بر آدمی، خوی و منش پیشین اورا عوض می کند و به قول مولوی «وصف مردمی»را ازو دور می نماید
ایدئولوژی به نحوی کاذب انسان را از این «غریبگی» alienation خود می رهاند. یعنی آدمی را کج می کند تا با جهان کج هما هنگ افتد و به این شیوه تفاوت و تعارض عالم بیرون و درون را می زداید. کسی که برای فرار از تعارض ذهنی اش با عینیات خارج به ایدئولوژی پناه میبرد در حقیقت خود را از چاله در می آورد  ولی در چاه تنگ و تاریکی می اندازد که راه نجاتش جز زجه و زاری برای مردن زود رس نیست چون ایدئولوژی این قول را میدهد که تنها راه نجات رها کردن جان از تن است و در موارد مذهبی اش به بهشت موعود رفتن. منظور از چاله در آمدن و به چاه افتادن از آن روست که ایدئولوژی انسان را با آن دنیای وارونه آشتی می دهد. یعنی جهان ناحق و نا راست را در نظر انسان به حق و آراسته جلوه می دهد و از این راه ذهن انسان را با جهان خارج آشتی میدهد و تألم های ذهنی را بطور کاذب رفع میکند و به شخص آرامشی قبل از طوفان می بخشد. از اینجا به بعد دیگر انسان خودش نیست و این جاست که طوفان تحمیق اندیشه آغاز میشود  و از انسان غریبه با خود در قبل موجودی مسخ شده میسازد که عمله و اکره فکری دیگران میشود. انسان مسخ شده و گرفتار ایدئولوژی انسانی است؛ انقلابی، انتحاری، بمب گزار، شهادت طلب، آدم کش، مستبد، قسی القلب و.... در جوامعی که ایدئولوژی حاکم است انسانیت میمیرد، رابطه ها متزلزل میشوند، مهر و محبت و اعتماد و پیوند از میان آدمیان رخت بر میبندد چون انسان قدرت و اجازه تفکر ندارد و فقط مجری احکام فرموله شده آن ایدئولوژی میشود.

 انسان در صورتی می تواند از این مسخ شدگی و غریبه زدگی خود نجات یابد که حجاب ایدئولوژی را کنار بزند البته لازمه این کار آن است که شخص ایدئولوژی شناس قادر باشد به نحوی از انحاء پرده ی ایدئولوژی را از پیش چشمان خرد خود کنار زند و دریابد که حقیقت جهان چگونه است که این خود نیاز به تفکر و اندیشه دارد. ایدئولوژی اگر به گردن انسان بپیچد هر گونه تفکر و  داوری مستقلی را از انسان می گیرد.
 ایدئولوژی ایمان است، دین است، افیون است، دشمن خودی انسان است، دشمن آرادی است، دشمن دموکراسی است، دشمن تفکر و اندیشه است، انسان را مطیع و متملق میکند از انسان ها برده های فکری می سازد، انسان را عاجز و نا توان میکند و ایدئولوژی همچون خوره روح انسان را در خفا میخورد.


No comments:

Post a Comment