جامعه میزبان و حرفای میهمان
روز های آخر هفته را به خواندن و نوشتن میپردازم و سعی بر این است که افکار و
اندیشه ام را از محیط کار دور نگهدارم. در دیار دور از میهن، دوستی ها آن چنان که
می بایست پایدار نیستند به این دلیل که ریشه در گذشته های همدیگر نداریم و با یک
گله ساده و دلخوری پیش پا افتاده تمام "احترامات فائقه" و عشق و عاشقی
های متداول بین دو دوست نقش بر آب میشود و تبدیل به یک قهر طولانی و در مواردی هم
انتقام جویانه میگردد. در این دوره تلخ قهر و انتقامی طرفین تمام کوشش خود را بکار
میگیرند تا از اطلاعات و اخبار جمع آوری شده در دوره دوستی زود گذر پرونده ای عریض
و طویل بر علیه همدیگر درست کنند تا نُقل مجلس بحث های شیرین غیبت و تهمت به
همدیگر شود. غیبت هایی که بعد از بهم ریختن و از هم پاشیدن دوره دوستی با شخص سوم
همگی بر ملا میشوند و به اطلاع دوست اولی ها میرسد و خود آغازگر مرحله دیگری از
قهر و کینه توزی و پرونده سازیدیگری میشوند که واویلا و اینکه یاد اندرز گذشته های
میافتی که میگوید: "دور از شتر بخواب و خواب آشفته نبین".
زندگی ما ایرانی ها در آمریکا (به یقین
ملل دیگر هم همینطور) دچار دوگانگی فرهنگی شدیدی میباشد جوری که از خانه پدری
رانده و به اینجا هم درمانده شده و وصل نشده ایم که کار را خیلی مشگل تر میکند.
اگر در منزل دوستی هستیم و نا گهان دختر خانواده با دوست پسرش از در وارد میشوند،
بدون اینکه میهمان سئوالی بکند مادر دختر خانم قسم و آیه که این ها فقط هم کلاس هستند
و با هم درس میخوانند. و رشته کلام را دراز میکند و میکشد به آنجا که، ما هنوز به سنت هایمان و نجابت و اصل و نسب مان
هم خودمان پایبندیم و هم به بچه هایمان یاد داده ایم. ما که رسم مان اجازه نمیده
دختر بدون اجازه پدر و مادر فکر و خیالی در باره رابط با پسر بدون صلاح و مشورت با
ما بخودش راه بدهد. خلاصه آنقدر اندر نجابت خانواده سخن رانی میکن که شنونده هوس
خواندن دو رکعت نماز نجابت به امامت خانم صاحبخانه بخواند. بماند که پسر بعد از
یکی دو ساعت در اطاق طبقه بالا با دختر فاطمه زهرا دست در دست با خنده و قهقه پائین
میاید و با بوسه گرمی بر روی لبان دختر از حظار خدا حافظی میکند.
این سنت ها و سخنرانی ها را جامعه میهمان آنجا فراموش میکند که در فروشگاهی دو ایرانی دیگر را میبیند و همزبان و هر دو گروه پچ پچ کنان بهمدیگر میگویند، "ای اینا ایرانین، مواظب حرف ها تان باشید محل نذارید سرتانرا به آنطرف بر گردانید" .
داستان کمک کردن و احتمالا پولی بهم دیگر قرض دادن و با هم معامله کردن و شریک تجاری همدیگر شدن که گاها به "خین و خین ریزی" میکشد، و اگر کسی کاری مانند ضمانت بانکی و شهادت دادن در دادگاهی و امضاء کردن مدرکی برای کسی کرده باشد که بیشتر از عمر مدیون و بدهکار آن شخص هستند.
در فرهنگ آمریکایی متداول نیست که فردی از دوستش پولی قرض کند و در مواردی خود شاهد بوده ام که دوست آمریکایی با شنیدن اینکه مثلأ شخصی ایرانی پولی را به رفیقی قرض داده بود دچار حیرت شده و می پرسید، مگر از بانک ها نمیتوانست وام بگیرد؟ و ادامه میدهد که اصولأ بانک ها برای همین منظور تأسیس شده اند، چطور ممکن است شماها چند هزار دلاری بهمدیگر قرض میدهید؟ در یک جامعه کاملأ صنعتی از نوع غربی اش وام دادن و وام گرفتن در بین انسان ها متداول نیست و و باور قرض و وام دهی و وام گیری بخصوص پس ندادنش بین اشخاص برایشان عجیب و غریب است. این وام دهی و وام گیری ها و مال خوری ها مشکلات شراکت گرفتاری های زیادی برای دوستیها در میان جامعه ایرانی بوجود آورده و در مواردی منجر به قتل های حتی فامیلی ما بین ایرانی ها شده است. که اصولا در جمعه این ملت ها غیر معقول است که کسی پول کسی را خورد و بعد هم منجر به قتل و کشتار شد. در جامعه آمریکا وقتی دو نفر آشنا تصمیم به سرمایه گذاری در زمینه ای را اتخاذ میکنند در همان ابتدای کار تمام مرزها و خطوط را روشن میکنند و با مراجعه به وکلای حقوقی اساسنامه ای و قراردادی معتبر را مینوسند و امضاء میکنند که در آن تمام مسئولیت ها و اختیارات در سطح مدیریت ها مشخص میشود که بهمین دلیل کمپانی هایی مثل گوگل و فیس بوک و دل کامپیوتر و غیره راه اندازی میکنند و معمولا بسیار موفق هستند. این جریان در رابطه با ما ایرانی ها بسیار متفاوت است. تصمیم گیری ها غالبا به روشی عجولانه، قول قرار ها رفیقانه، و شما بفرمایید ها و جون شما نمیشه هایِ عاشقانه و حضرت عباسی و خدا وکیلی انجام میگیرند. با گذاشتن نصفی از آداب و رسوم بازمانده مان بر روی نصف دیگر فرهنگ کشور میهمان که هنوز جذب و هضم نشده ملغمه میسازیم که وقتی ادامه دوستی ها و کار گروهی ها امکان پذیر نیست به یک انفجار فاجعه انگیز و در چند مورد هم به کشت وکشتار همدیگر تبدیل میشوند.
در موارد زیادی شاهد بوده ام که خانم یا آقایی ایرانی سخن از "هنر نزد ایرانیان است و بس" به میان میاورد و جامعه میزبان را " پَپه" یعنی خنگ و خرفت ارزیابی میکند. مثلا مادری میگفت، "این آمریکایی ها خرند و هیچی نمیفهمند. اینقدر زود باورند که هر چی بهشون بگی زود باور میکنند و اینقدر زود کلاه میره سرشان که نگو و نپرس". بعد شروع میکنه به دلاوری های پسرش و یا فردی از فامیل که هنوز یک ماه از ورودش به آمریکا نگذشته بود چه جوری با تقلب سر اداره رانندگی را کلاه گذاشت که امتحان رانندگی قبول شد، یا چه جوری با مدارک تقلبی توانست از خدمات و کمک های دولتی برخوردار باشد یا چه طوری سند و چک حقوقش را دستکاری کرد تا بتونه با نشان دادن حقوق بالا منزلی بخرد و خیلی موارد از این قبیل.
اصلا قبول نداشت که مردم این دیار ممکن است پایبند اخلاقیات جامعه متمدن و قوانین شهر نشینی باشند. مرتب میگفت اینا پَپه هستند، پَپه . البته عوض کردن قیمت اجناس در فروشگاه ها منحصر به ایرانی نیست و همه ملت ها از این "هنر والا" برخوردارند و آنرا به حساب زرنگی خودشان و "پَپه" بودن آمریکائی ها هم میگذارند.
نا گفته نماند که ایرانی های بسیار موفقی در جامعه علمی، تحقیقاتی آمریکا وجود دارند که در سطوح بسیار بالا و سازمان های بسیار پر اهمیت مشغول به کار هستند که هر یک به تنهایی با وزنه بسیار سنگین علمی زمینه ساز پیشرفت های علمی در سطح جهانی میشوند که البته از جامعه ایرانی بریده اند و کمترین تماس را دارند. ولی مانند آنچه که گفته میشود و دیده شده در کار گروهی هیچگونه موفقیت چشمگیری حاصل نشده. شنیده ام و میدانم که در ایران انقلاب زده مان هم مردمان دیار وطنی دیگر با قلب ها و قول هاشان با همدیگر ارتباط مهر و محبتی آنچنان که در روزگاران پیش از انقلاب بود رفتار نمیکنند. شنیده ام و در فامیل خود هم شاهد هستم که افراد جامعه ایرانی به یک نسلی از "قهر" و "خشم" و "دروغ" تبدیل شده اند که از آشتی ها کمتر سخن در میان است. با همه این کمبود ها اما، حد اقل قضیه آنست که در خانه پدری هنوز هم خواهر و برادر و قوم و خویشی هست تا احتمالأ ساعتی را برای صرف چای و شیرینی (به قیمت خون پدر آخوند ها) به دید و باز دیدی و دور هم نشستنی بگذرانند و یا اینکه به یک سفر دسته جمعی بروند. دست کم جامعه درون ایران مشکل دوگانگی فرهنگی را ندارد و همگی از یک آداب و رسوم اجتماعی "شاید منحط" پیروی میکنند که صد البته تفاوت های آشکار در شیوه های افکاری و کرداری افراد وجود دارد. واقعأ که: یاد یاران گذشته خوش باد. به امید روزهای بهتر .
این سنت ها و سخنرانی ها را جامعه میهمان آنجا فراموش میکند که در فروشگاهی دو ایرانی دیگر را میبیند و همزبان و هر دو گروه پچ پچ کنان بهمدیگر میگویند، "ای اینا ایرانین، مواظب حرف ها تان باشید محل نذارید سرتانرا به آنطرف بر گردانید" .
داستان کمک کردن و احتمالا پولی بهم دیگر قرض دادن و با هم معامله کردن و شریک تجاری همدیگر شدن که گاها به "خین و خین ریزی" میکشد، و اگر کسی کاری مانند ضمانت بانکی و شهادت دادن در دادگاهی و امضاء کردن مدرکی برای کسی کرده باشد که بیشتر از عمر مدیون و بدهکار آن شخص هستند.
در فرهنگ آمریکایی متداول نیست که فردی از دوستش پولی قرض کند و در مواردی خود شاهد بوده ام که دوست آمریکایی با شنیدن اینکه مثلأ شخصی ایرانی پولی را به رفیقی قرض داده بود دچار حیرت شده و می پرسید، مگر از بانک ها نمیتوانست وام بگیرد؟ و ادامه میدهد که اصولأ بانک ها برای همین منظور تأسیس شده اند، چطور ممکن است شماها چند هزار دلاری بهمدیگر قرض میدهید؟ در یک جامعه کاملأ صنعتی از نوع غربی اش وام دادن و وام گرفتن در بین انسان ها متداول نیست و و باور قرض و وام دهی و وام گیری بخصوص پس ندادنش بین اشخاص برایشان عجیب و غریب است. این وام دهی و وام گیری ها و مال خوری ها مشکلات شراکت گرفتاری های زیادی برای دوستیها در میان جامعه ایرانی بوجود آورده و در مواردی منجر به قتل های حتی فامیلی ما بین ایرانی ها شده است. که اصولا در جمعه این ملت ها غیر معقول است که کسی پول کسی را خورد و بعد هم منجر به قتل و کشتار شد. در جامعه آمریکا وقتی دو نفر آشنا تصمیم به سرمایه گذاری در زمینه ای را اتخاذ میکنند در همان ابتدای کار تمام مرزها و خطوط را روشن میکنند و با مراجعه به وکلای حقوقی اساسنامه ای و قراردادی معتبر را مینوسند و امضاء میکنند که در آن تمام مسئولیت ها و اختیارات در سطح مدیریت ها مشخص میشود که بهمین دلیل کمپانی هایی مثل گوگل و فیس بوک و دل کامپیوتر و غیره راه اندازی میکنند و معمولا بسیار موفق هستند. این جریان در رابطه با ما ایرانی ها بسیار متفاوت است. تصمیم گیری ها غالبا به روشی عجولانه، قول قرار ها رفیقانه، و شما بفرمایید ها و جون شما نمیشه هایِ عاشقانه و حضرت عباسی و خدا وکیلی انجام میگیرند. با گذاشتن نصفی از آداب و رسوم بازمانده مان بر روی نصف دیگر فرهنگ کشور میهمان که هنوز جذب و هضم نشده ملغمه میسازیم که وقتی ادامه دوستی ها و کار گروهی ها امکان پذیر نیست به یک انفجار فاجعه انگیز و در چند مورد هم به کشت وکشتار همدیگر تبدیل میشوند.
در موارد زیادی شاهد بوده ام که خانم یا آقایی ایرانی سخن از "هنر نزد ایرانیان است و بس" به میان میاورد و جامعه میزبان را " پَپه" یعنی خنگ و خرفت ارزیابی میکند. مثلا مادری میگفت، "این آمریکایی ها خرند و هیچی نمیفهمند. اینقدر زود باورند که هر چی بهشون بگی زود باور میکنند و اینقدر زود کلاه میره سرشان که نگو و نپرس". بعد شروع میکنه به دلاوری های پسرش و یا فردی از فامیل که هنوز یک ماه از ورودش به آمریکا نگذشته بود چه جوری با تقلب سر اداره رانندگی را کلاه گذاشت که امتحان رانندگی قبول شد، یا چه جوری با مدارک تقلبی توانست از خدمات و کمک های دولتی برخوردار باشد یا چه طوری سند و چک حقوقش را دستکاری کرد تا بتونه با نشان دادن حقوق بالا منزلی بخرد و خیلی موارد از این قبیل.
اصلا قبول نداشت که مردم این دیار ممکن است پایبند اخلاقیات جامعه متمدن و قوانین شهر نشینی باشند. مرتب میگفت اینا پَپه هستند، پَپه . البته عوض کردن قیمت اجناس در فروشگاه ها منحصر به ایرانی نیست و همه ملت ها از این "هنر والا" برخوردارند و آنرا به حساب زرنگی خودشان و "پَپه" بودن آمریکائی ها هم میگذارند.
نا گفته نماند که ایرانی های بسیار موفقی در جامعه علمی، تحقیقاتی آمریکا وجود دارند که در سطوح بسیار بالا و سازمان های بسیار پر اهمیت مشغول به کار هستند که هر یک به تنهایی با وزنه بسیار سنگین علمی زمینه ساز پیشرفت های علمی در سطح جهانی میشوند که البته از جامعه ایرانی بریده اند و کمترین تماس را دارند. ولی مانند آنچه که گفته میشود و دیده شده در کار گروهی هیچگونه موفقیت چشمگیری حاصل نشده. شنیده ام و میدانم که در ایران انقلاب زده مان هم مردمان دیار وطنی دیگر با قلب ها و قول هاشان با همدیگر ارتباط مهر و محبتی آنچنان که در روزگاران پیش از انقلاب بود رفتار نمیکنند. شنیده ام و در فامیل خود هم شاهد هستم که افراد جامعه ایرانی به یک نسلی از "قهر" و "خشم" و "دروغ" تبدیل شده اند که از آشتی ها کمتر سخن در میان است. با همه این کمبود ها اما، حد اقل قضیه آنست که در خانه پدری هنوز هم خواهر و برادر و قوم و خویشی هست تا احتمالأ ساعتی را برای صرف چای و شیرینی (به قیمت خون پدر آخوند ها) به دید و باز دیدی و دور هم نشستنی بگذرانند و یا اینکه به یک سفر دسته جمعی بروند. دست کم جامعه درون ایران مشکل دوگانگی فرهنگی را ندارد و همگی از یک آداب و رسوم اجتماعی "شاید منحط" پیروی میکنند که صد البته تفاوت های آشکار در شیوه های افکاری و کرداری افراد وجود دارد. واقعأ که: یاد یاران گذشته خوش باد. به امید روزهای بهتر .
No comments:
Post a Comment