Dec 27, 2022

  

حکومت سلطنتی، یا پادشاهی پارلمانی؟
من سلطنت طلب نیستم، من مشروطه خواه هم نیستم!

پیش گفتار:
دوستان
در این نوشتار روی سخن من با هوا خواهان سامانه پادشاهی است که گزینه نخست بسیاری از هم میهنان مان در ایرانِ زیر ستم خون و جنون اسلام گرایان میباشد.  در این آشفته بازار زمانی و پس از گذشت 42 سال از ستمگری و کشت و کشتار مردم ایران بدست ملایان جنایتکار، روشنگران فکری و آنانکه خود را خواسته یا ناخواسته در جایگاه رهبران مبارزات مردم با این رژیم سفاک میدانند هنوز نتوانستند تشکلی و دستور کاری مورد قبول برای پیش برد این مبارزات تدوین کنند و به گرد چند مورد مشترک برای آزادی ایران در میان خود راهکاری را ارائه دهند.
این دستور کار بسیار مهم و ضروری حتی نتوانسته در میان رنگین کمان هوا داران سامانه پادشاهی شکل بگیرد که بنا بر سنت های دوران 2700 ساله سلسله های پادشاهی از ماد ها تا پهلوی در ایران رهبری معنوی و مردمی ولی نه حکومت آن میبایست در دست توانای شاهزاده رضا پهلوی باشد.کوشش میکنم در اندازه توان خود ریشه های این ناهمگونی را در این پست "فیس بوکی" تنها زیر نام دیدگاه شخصی ام بیان کنم بدون داوری بر دیدگاه های دیگر ایران یاران. نخست به این ریشه و اصل پر اهمیت اشاره کنم که آرزو و خواست بیشترین افراد و شخصیت های سیاسی با نام،  نسبی و سببی! و بی نام مانند من در رنگین کمان پادشاهی خواهی آزادی ایران است و باز گشت پادشاهی که در آن سنت های دوران پر شکوه و عظمت ایران دوران باستان باز سازی و اجرا شود.

گرایش ها و انگیزه ها در هواخواهان سامانه پادشاهی:
در این بخش به سراغ ریشه ها میروم و همگونی ها و نا همگونی ها، و فراز و فرود ها در درازای دوران پادشاهی در ایران را بطور دست چین شده (خلاصه) بررسی میکنیم. وقتی از دوران شکوهمند ایران در هزاره اول تاریخ تمدن بشر بر روی زمین که ایران سردمدار آن شد  یعنی 500 سال پیش از میلاد تا هجوم و حمله اعراب بادیه نشین و نیمه وحشی سخن بمیان میاید اشک از چشمان هر ایرانی میهن پرستی سرازیر میشود که چه بودیم و حالا چی شدیم.  نه در آن دوران شکوهمند،  و نه در هیچ جای از تاریخ نوشته شده آن سخنی از واژه ای بنام "سلطنت" بمیان نیامده، آنچه بوده سخن از امپراتوری و شاه و شاهان و شاهنشاهی بوده است و بس. این واژه پس از سرنگونی سلسله ساسانیان به شمشیر خونین اسلام و اعراب وارد واژگان فارسی ما شد. مثلا فردوسی بزرگ هرگز واژه سلطنت را برای پادشاهان حماسی و افسانه ای دوران قبل باستان و حتی دوران باستان از ماد ها تا ساسانیان بکار نگرفته. فردوسی بزرگ کیومرث و فریدون و جمشید و کیکاووس و دیگران را  با نام پر شکوه شاه و پادشاه تزئین کرده است و کیومرث شاه، یا جمشید شاه و یا کیکاووس شاه نامیده است. تا آنجا که من میدانم در هیچ جای شاهنامه واژه "سلطنت" بکار گرفته نشده است.
سلطنت طلبی:
سلطنت از ریشه سلطان و سلطه گر گرفته شده که واژه ترکی است و بعد از هجوم اعراب و پاره پاره شدن مُلک کیان توسط سلاطین غز و سلجوق و خوارزمشاه و تاتار و مغول وارد واژگان فارسی ما شد.
واژه سلطان عربی است  که نشانی از سلطه گری و هجوم و چیرگی دولت یا گروهی است بر  کشوری یا سرزمینی دیگر را دارد.  این واژه اولین بار توسط امیر خلف نوه  یعقوب لیث صفاری آنگاه که محمود غزنوی بر سیستان چیره شد و آنرا زیر سلطه خود در آورد در زندان به محمود غزنوی داد. این رخداد در سال های 960 تا 1002 میلادی رخ داد که برابر با 350 تا 390 سال پس از هجوم وحشیانه عرب ها به ایران است. با وجود اینکه فردوسی اولین ویرایش شاهنامه را سه سال قبل از چیرگی محمود غزنوی به پایان رسانید و زمانی بود تا از واژه سلطان در شاهنامه استفاده کند هرگز این کار را نکرد. در نتیجه واژه سلطان در شاهنامه وجود ندارد. و از آنجا که شاهنامه فردوسی والا جاه و گران بها سند پر افتخار ادب پارسی و شناسنامه ما ایرانی ها میباشد در بیشترین توان خود نباید از آن استفاده کنیم.

سلسله یا سامانه های پادشاهی در ایران به سه دوره تقسیم میشوند

دوران باستان از ماد ها تا چیرگی اعراب به ایران

حکومت خلفای راشدین، اموی و عباسی آمدن ترکان غزنوی و سلجوقی و خوارزم  زیر چتر حمایت خلفای بغداد

دوران صفوی و یکپارچه شدن ایران سلطنت حکومتی فردی و موروثی بوده  که قانون در هیچ جای آن تا بعد از انقلاب رنسانس در اروپا جائی نداشت. بطور قطع و یقین حکومت سلطنت گران تا آغاز قرن هیجدهم میلادی در کمترین مقدار خود نفی و نابودی حکومت های قبیله ای و ایل و تباری را بدنبال داشت و یکپارچه کردن کشور های تحت حاکمیت سلطنت را شامل شد که بسیار در نوع خودش قابل ستایش است. مثلا، تا قبل از روی کار آمدن سلسله ماد ها قبایل فراوانی در فلات قاره ایران بزرگ وجود داشتند که همواره در جنگ و ستیز بودند و هرگز نوعی از دولت مرکزی نتوانست پای بگیرد. نبود دولت های مرکزی یعنی،  نابودی تمدن و آثار باستانی آن قوم و قبیله.  مثال بارز حکومت قبایل در آمریکای جنوبی  و کشت و کشتار های قبیله ای تا قرن 16 میلادی که اسپانیا و پرتقالی ها وارد برزیل و آرژانتین امروزی شدند. هیچ آثار باستانی از حکومت قبایل در آمریکای جنوبی تا سال 1710 میلادی بجای نمانده . حتی حکومت قبایل سرخپوستی در آمریکای شمالی تا قبل از ورود اروپائی ها به این قاره هیچ اثری تاریخی از خود بجای نگذاشتند. بسیار طبیعی است که حکومت های قبیله ای ناپایدار و شکننده و نمیتوانند حافظ و نگهدارنده مرز و بومی بنام یک کشور گردند. حکومت های قبیله ای و ایل و آل و تیره و تباری نابودی کشور ها را رقم میزند. شاید یوگوسلاوی سابق را بتوان شاهدی بر این ادعا دانست.
به یقین تاریخی تمام شاهان قبل از مشروطه خواهی از قماش حاکمان خودکامه بودند که بعضی ها مانند شاه اسماعیل (عزرائیل) صفوی ، آغادمحمد خان قاجار با شمشیر  و ریختن خون جهانگشاهی کردند و بعضی ها هم در حرمسرا ها شاهزاده درست کردند و عزاداری محرم و صفر راه انداختند و امامزاده ساختند. پس من سلطنت طلب نیستم

 


مشروطه سلطنتی:

این نوع حکومت در سالهای 1600 میلادی در انگلستان از یک سلطنت خودکامه (شبیه محمد علیشاهی) به یک سلطنت مشروطه و پایبند به قانون مجلس تبدیل گردید که در آن مانند هر تغییر اساسی در مملکتی خون ها ریخته شد. چند صد سال از آن واقعه مهم تاریخی گذشت که بادهای وزان و مسافرین از راه رسیده از جانب غرب بوی آنرا به مشام روشنگران ایرانی رسانید و در نهایت قانونی بهمین نام یعنی مشروطه سلطنتی در سال 1285 خورشیدی تدوین و به توشیح مظفرالدین شاه رسید.  در این نوع حکومت القابی مانند السلطنه، الممالک، الدوله و غیرو به فراوانی مورد خرید و فروش دیوان سالاران و سران مملکت بود.  در این قانون وجود 5 روحانی مرجع تقلید برای نظارت بر قوانین وضع شده ضرورت کامل داشت و حدود بالای نود در صد از نمایندگان مجلس اول تا چهارم روحانی بودند. این نوع حکومت و قوانین آن بخصوص پس از انقلاب فرهنگی رنسانس در اروپا و نبود آگاهی در میان مردم ایران هیچگاه توان و قدرت اجرائی نداشت. گفته شده که فقط سه نفر از معنا و مفهوم مشروطه خواهی در زمان تدوین و امضاء آن چیز هائی میدانستند چون بخش مدنی آن از قوانین اروپا گرفته شده بود و قسمت عرفی و دینی آن هم از رساله های آخوند ها تقلید به معنا شده بود. حال اگر کسی رضا شاه بزرگ را بر عدم اجرای قانون اساسی مشروطه متهم میکند دلیلش فقط عدم اطلاع و آگاهی و نخواندن متن قانون اساسی مشروطه است که شما خواننده گرامی موظف هستید تا به دنبال حقایق بگردید.  من طرفدار مشروطه سلطنتی هم نیستم.
مشروطه پادشاهی:

در زمان پادشاهی رضا شاه بزرگ و خدمات این راد مرد بزرگ به ادب و فرهنگ ایران که یکی از بزرگترین خدماتش بازسازی و احیاء شکوه و عظمت ایران باستان بود که بناهای تاریخی را باز سازی نمود، آرامگاه های سعدی و فردوسی و حافظ و پور سینا را بنا نهاد، فرهنگستان ادب فارسی را پایه گذاری نمود، دانشگاه و مدرنیته را به ایران آورد، نام های فارسی را رواج داد، و تمام القابد فروشی زمان قاجار ها را منسوخ و مترود اعلام نمود. از تمام آنها بارز تر اینکه نام پادشا و شاه را در فرهنگ فارسی پر رنگ نمود و آنها را در جای خود که فردوسی آنرا تبیین نموده بود قرار داد. در نتیجه مشروطه پادشاهی را در جای مشروطه سلطنتی قرار داد.  راه ابر مرد تاریخ ایران توسط فرزند برومند و فرهیخته اش محمد رضا شاه آریامهر ادامه یافت و با خدمات آبادانی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی خود ایران را در ردیف 5 قدرت اقتصادی و نظامی جهان قرار داد.
پادشاهی پارلمانی:

دوران شرط و شروط ها و سلطنت طلبی ها و نظام های تک نفری با همه افت و خیز ها و تفاوت هایش از زمان صفویه تا پهلوی دوم هر چه بود گذشت و به قضاوت تاریخ سپرده شد. اینک مردی از تبار رضا شاه بزرگ و فرزند محمد رضا شاه فقید با پیشینه افتخارات پهلوی ها با افکاری نو و مختص بخود و در خور شرایط روز و زمان حال و در موازات با قوانین بین المللی و منطبق بر قوانین حقوق بشری سخن از حاکمیت مردم بمیان آورده و پرچم "آنچه مردم بخواهند و بگویند" را بلند نموده. شاهزاده رضا پهلوی از نوع حکومتی  سخن میگویند که در آن پادشاه  نماد یکپارچگی ملی جدا از قومیت و زبان و فرهنگ محلی که یادگار کیومرث و جمشید و فریدون است و بالا تر و عاری از مقام اجرائی  و جدا از مسئولیت در انجام امور مملکتی است. شاهزاده سخن از حاکمیت مردم میکند تا با رشد فکری و تصمیم شخصی خود دست به انجام انتخاب و گزینه مورد نظر خود برای نمایندگی در مجلسی بزند که نام آن پارلمان است و حکومت آن مملک پادشاهی پارلمانی اشت.  من هوا خواه چنین حکومتی هستم.


حال اگر در رنگین کمان هوا خواهان سامانه پادشاهی کسی غیر از تفکر و اندیشه شاهزاده را ملاک و معیار نوع حکومت قرار دهد حق اوست و کسی حق اعتراض بر او ندارد، ولی برابر سخن خود شاهزاده گرامی در زمره طرفداران شاهزاده رضا پهلوی نمیگنجد و باید نام خود را چیز دیگری بگذارد که حق اوست. اگر فردی در هواداری از شاهزاده رضا پهلوی پیشوندی غیر از شاهزاده بر او بنهد خطاست و القاب جعلی مانند "شاهپور" رضا پهلوی یک حیله و یک فریب است.
دوستان بهوش باشید که هر سلطنت طلبی طرفدار شاهزاده رضا پهلوی نیست و تنها از نام نیک ایشان سوء استفاده میکند چرا که هر گردی هم گردو نیست.  
منتظر دیدگاه های شما هستم. 

No comments:

Post a Comment