آشنایی
مختصر با ژان ژاک روسو
دوستان
عزیز و کمی هم جوان تر، ژان ژاک روسو یکی از فلاسفه عصر روشنگری در اروپاست که
نامی بسیار درخشان و نقش بسیار کلیدی در بنیانگزاری اساس و پایه های دموکراسی و
قوانین اجتماعی در تعلیم و تربیت و اجتماع و سیاست از خود بجای گذاشت. زندگی شخصی
روسو جمع کامل اضداد است که او را آنچنان دچار افت و خیز های زندگی نمود که هرگز
نتوانست حتی 5 فرزند خود را زیر چتر حمایت مالی قرار دهد ولاجرم آنها را به یتیم
خانه ها و کلیسا ها سپرد که مورد سرزنش ولتر و دیدرو دلامبر و دیگران قرار گرفت. اما،
در تدوین قوانین اجتماعی و تعلیم و تربیت جای پای بزرگی در تاریخ فلسفه اروپا از
خود به یادگار گذاشت.
روسو در تاریخ اندیشه بشری در سه مورد عقاید و افکاری را ارائه داد که بدون زیاده
گویی انسان خاکی را مدیون خود نموده است.
در
مالکیت
روسو در تضاد کامل با اندیشه مالکیت های خصوصی بود و دشمنی آشکاری با مالکیت داشت،
اما در کتاب معروف خود بنام "قرارداد اجتماعی" مالکیت را یک
نهاد اساسی دانست. روسو هیچگاه فکر برابری اقتصادی را رها نکرد و همیشه نوشت و گفت،
هیچکس نباید بتواند کسی را بخرد و هیچکس نباید ناگزیر به فروش خود باشد. او به
روشنی مالکیت را ابزار سلطه بر آنهایی دانست که آن را ندارند، بنابراین گفت که
مالکیت باید تحت ارادهٔ عمومی باشد. نظریهٔ او نزدیک به نظریههای سوسیالیستی
است و از
نظریه او دربارهٔ مالکیت اینگونه برداشت شدهاست که روسو، همزیستی
مسالمت آمیز آزادی سیاسی و نابرابری اقتصادی را دردموکراسی ها غیرممکن میبیند.
او از اصل برابری اقتصادی پشتیبانی میکرد و خواستار لغو
امتیازهای آریستوکراتها و قدرت های ثروت بود.
برابری
و آزادی
بیشترین
تلاش روسو به آزادی و برابری مردم، در کتاب های "قرارداد اجتماعی"
بود که محقق شد. روسو گفت که دولت باید بیشترین خیر عمومی و آزادی را تأمین کند.
اما آزادی بدون برابری وجود نخواهد داشت؛ بنابراین دولت باید برابری خواه باشد.
روسو گفت که برابری به معنای برابری کامل قدرت و ثروت نیست، بلکه به این معنی است
که هیچکس نباید آنقدر ثروتمند باشد که دیگری را بخرد یا کسی آن قدر تهیدست که خود
را بفروشد. هیچکس نباید قدرتی بیش از آن قدرتی که قانون به او داده است داشته
باشد، و آنچه به قانون به او دادهاست باید با نیروی طبیعی و روح آنها سازگار
باشد. بدون برابری آزادی نیست و اگر هم هست، پوچ است. روسو گفت آزادی انسان در آن
است که از معیارهای عالی اخلاقی پیروی کند، حقوق خود و دیگران را رعایت کند و از
دولت (قانون) پیروی کند.
دین
روسو
در کتاب چهارم قرارداد اجتماعی موضع خود را در مورد دین مشخص میکند. او
میگوید وجود کلیسا به برقراری دو قوهٔ قانونگذاری، دو حکمران، و تقریباً دو میهن
منجر میشود و این وضع را نتیجهٔ دو وظیفهٔ متضاد دانست و اعلام کرد هر فردی دیر
یا زود ناگزیر است بین ایمان به دین و وفاداری به دولت یکی را انتخاب کند.
روسو
گفت قوانین صادر شده از طرف کلیسا با قوانین جامعهٔ مدنی در تعارض است و تنها دولت
باید مردم را زیر کنترل داشته باشد. روسو به این معتقد بود که کلیسا باید زیر نظر
دولت باشد و این همان نظری بود که منتسکیو هم اعلام کرده بود. که این اندیشه بعد
ها به جدایی دین از دولت تبدیل و اجرا شد.
روسو
در فصل هشتم این کتاب گفت: «آن کس که بگوید غیر از دین من در هیچ دینی رستگاری
نیست باید از کشور رانده شود.
تا
نظر شما و روسو و در آنچه سران جمهوری اسلامی مکنند چه باشد.
No comments:
Post a Comment